«من هم میتونم»
گروهی از اهالی اراج به شکل منظم و هفتگی دور هم جمع میشدند تا حول موضوع گسترش #بیمارستان_نیکان و پیامدهای آن در محله کاری بکنند. مسیر حرکت و تلاششان برای حل این مسئله، شامل برنامهریزی و اجرای اقدامات هماهنگ و منسجم گروهی میشد.
در روال معمول برنامهریزی کارها، ابتدا اقدامات لازم لیست میشد و بعد افراد گروه برای انجام آنها داوطلب میشدند. بعد از گذشت چندماه از شروع کارشان، در یکی از جلسات طبق معمول اعضا مشغول تقسیم مسئولیتها بودند. یکی از کارها نوشتن نامه و تنظیم قرار ملاقات با یکی از مسئولین بود. در ابتدای شکلگیری گروه، معمولاً تماس و مکاتبات با مسئولین و نهادهای بیرونی از طرف یکی از اعضای گروه که عضو شورای محله هم بود، انجام میشد. مثل همیشه، کسی که عضو شورای محله بود برای مکاتبه و هماهنگی سریع اعلام آمادگی کرد. ما برای اینکه مطمئن شویم افراد دیگر هم برای این کار فرصت داوطلب شدن دارند، پرسیدیم؛ آیا فرد دیگری هم هست که بخواهد این کار را انجام دهد؟ یکی از خانمهای گروه که معمولا ساکت بود و تا به حال برای این جنس کار داوطلب نشده بود. گفت: «من هم میتونم.»
بعد از این جمله چند ثانیهای سکوت و وقفه در کار بهوجود آمد. در آن چند ثانیه میشد احساسات مختلفی را در چهرۀ افراد گروه دید. احساساتی از جنس اضطراب، تردید، تعجب، شوق و خوشحالی. برای ما بهعنوان تسهیلگران این فرآیند، شنیدن این جمله نقطۀ عطفی بود؛ یکی از اعضای گروه قدرت و فرصت انجام کاری که دوست داشته و میتوانسته را پیدا کرده و برای انجام آن اعلام آمادگی کرده بود.
این اتفاق یکی از شواهدی بود که به ما نشان میداد فرآیند طی شده توانسته مجال و فرصتی را برای همۀ افراد، مخصوصاً افرادی که معمولاً عقبتر میایستند و صدایشان شنیده نمیشود، بهوجود آورد.
جزئیات بیشتر دربارۀ پروژه بیمارستان نیکان را میتوانید در اینجا دنبال کنید و بخوانید.