ما بهعنوان تسهیلگران و اعضای گروه مراقب بودیم و تمرین میکردیم که همه فرصت صحبتکردن و اظهار نظر داشته باشند. کسی نظرش غالب و کسی نادیده گرفته نشود.
متوجه شدم اهالی یک محدوده یا محله بهتر از دیگران به اولویت نیازهایشان و نحوۀ برطرف کردن آنها آگاهاند. پس اگر فرصتی به آنها داده شود که نیازهایشان را رفع یا کمرنگ کنند، منطقاً کاری را انجام می...
به فصل برداشت نزدیک شدیم و محصولاتمان رسیدند. کاکمحمد اعضای شرکت را دعوت کرد که بههمراه خانواده به مزرعه برویم و ناهار را با محصولاتی که حاصل مشارکتمان بود، صرف کنیم. با پیاز، گوجهفرنگی و فلفل...
در روستا وقتی کارها با مشارکت و نظر همۀ افراد انجام میشد و همه با هم در یک سطح، موضوع یا مشکل را تجزیه و تحلیل میکردیم، مسائل خیلی بهتر حل میشد. روابطِ بین من و جامعۀ محلی صمیمیتر شد و این باعث...
تیم شرکت در معرض خطر بیاعتمادی کشاورزان بود. زیرا تمامی اراضی کشاورزان شناسایی و متراژشده بود. وقتی این مسئله را با رئیس شورا مطرح کردیم تا راهحلی برایش پیدا کنیم، در ذهن اعضای شورا تداعی شد که آمار...
دستاندرکاران اصلی پروژه در انتخاب معیارها، جمعآوری دادهها و تحلیل و ارزشیابی یافتهها درگیر میشوند که سبب میشود پایش و ارزشیابی از ابزاری برای نظارت و پاسخگویی، به ابزاری تبدیل شود که «یادگیری...
در جلسههای بعد، بهجز یکیدو نفر، از بقیۀ آنها خبری نیست. مشکل را جویا شدیم. منزل به منزل رفتیم. از معتمدهای روستا پرسیدیم. فهمیدیم که آقایان اجازه ندادهاند. گفته بودند: «اگر وامی هست، خودمان می...
متوجه شده بودیم که برای آشنایی با هر فردی میبایست سراغ مکانهایی برویم که آنها در آن احساس راحتی میکنند؛ چراکه حریم خصوصی افراد متفاوت است و برخی افراد علاقهای به جلسات و نشستهای عمومی ندارند.
«من بعد از آن روز، چند بار شما را دیدم. از چند نفر دربارۀ شما پرسیدم. چیزهایی دربارۀ شما و کارتان گفتند؛ اما میخواهم خود شما بگویید برای چه کاری میآیید.»
سعي کرديم سواد علمي خود را به رخ اهالي نکشيم، بلکه فقط با آنها تعامل داشته باشيم. بعضي وقتها هم در کارهاي روزمره کمکشان ميکرديم. کمکم موفق شديم اعتماد برخي از اهالي را جلب کنيم.
خیلی ناراحت بودم. با خودم فکر میکردم با این همه تلاش و مشارکتی که در کشاورزی پایدار انجام میدهد، چرا میخواهد کار را ناقص انجام دهد. ظهر سر ناهار پرسیدم: «آقای علوردیزاده ایدهای در سر دارید؟» گفت...
در آن لحظه ما فقط سکوت کرده بودیم و کل ماجرا را در ذهن خود تداعی میکردیم. ما فهمیدیم قبلِ هر پیشنهاد یا توصیهای باید ابتدا نگاه بالا به پایین را در خودمان خنثی کنیم و قبل از انجام هر کاری، شناخت...
فهمیدم من هم هنوز شبیه به یک متخصص به مشارکت نگاه میکنم. میخواهم اطلاعات شناختی را از مردم بگیرم؛ ولی برای ارائۀ راهحل سراغ آنها نمیروم یا دستکم در قلبم باور دارم که راهحلِ یک متخصص بهتر است...
این کتاب مجموعهای از دریافتهای شخصی است که به شیوهای مشارکتی تدوین شده است. نوشتهها روند تغیر نگرش و شیوۀ عمل نویسندهها را منعکس میکنند (به دور از این ادعا از جانب کسی که به «انتهای طیف مشارکت...
چند باری که به قصد شناخت به حوالی این خوابگاه رفتیم و صحبتهای افراد مختلف را شنیدیم و ثبت کردیم، پیشفرضهای گوشۀ ذهنمان دربارۀ مشکلات این خوابگاه سستتر میشدند. لابهلای همان گفتوگوهای اولیه کمکم...
این مطلب حاصل چهار جلســۀ جمعی با اهالی محله اســت که زیر ســایۀ کرونا و شرایط خاص آن برگزار شــد. برای این کار حوالی و موسسۀ انسانشهر برای اهالی، پیشنهاد تولید متن را بر اســاس تجربۀ آن یک ســال...
این یادداشت مروری است بر کتاب «ردپایی که میماند» و سعی میکند از نگاه خوانندهای که دغدغهی تعامل با جامعه محلی دارد، به معرفی آن بپردازد.
برای ورود به کار میدانی لازم است حساب خیلی چیزها را از قبل کرده باشیم و برای موقعیتهای دشوار و پیشبینینشده حداکثر آمادگی را داشته باشیم. با این حال همچنان ممکن است به عنوان تسهیلگر اشتباهاتی داشته...
مکانی مانند میوهترهبار چقدر برای مشتریهای آن دسترسپذیر است؟ چه چیزهایی روی کیفیت این دسترسی اثرگذار است و چه موانعی برای رسیدن به آن وجود دارد؟
روزهای اول که تقریبا اواسطِ پاییز هم بود، هر دفعه ناامیدتر برمیگشتیم و گله میکردیم که اصلا کسی در آپادانا نیست که بخواهد با ما صحبت کند.
با وجود اینکه به اندازه بقیۀ گروهها در شهرک سهم دارند و میتوانند در اداره محله همکاری کنند، کسی به آنها توجهی نمیکند؛ «اصلاً نمیگذارند ما در شهرک بازی کنیم. ما را مانع طبیعی میدانند!»
در دوران دانشجویی برای شناخت فضا، نه بهسراغ اهالیِ آنجا، بلکه بهسراغ کالبد آن میرفتیم و با دیدن خانهها و درختها، برای خودمان دربارۀ ساکنانش حکم صادر میکردیم.
مجموعۀ اقدامات خودجوش اهالی باعث شد تا فشارها از سوی مراجع مختلف بر روی بیمارستان زیاد شود و اقدامات اصلاحی برای برطرف کردن برخی از اثرات وارده بر روی محله انجام شود.اگرچه اهالی از میزان اثرگذاریشان...
نمیدانم خودشان هم متوجه این تغییرات هستند یا نه، اما من که از بیرون نگاه میکنم تغییراتشان خیلی به چشمم میآید. امروز هر سه گروه در پایان جلسه کاغذهایی را که رویش کار کرده بودند با خود بردند. یکی از...
آنچه الان به عنوان یک نهاد در این موسسه وجود دارد، محصول شهامت ورود به عرصههای واقعی، تفکر جمعی دربارهی اقدامات و تحلیل و بازنگری نقادانهی فردی و جمعی دربارهی تجربههای مشترکشان است.
انگیزه اصلی از معرفی چنین فیلمی، میزان نزدیکی آن چه در این کلاس درس میگذرد با چیزی است که به عنوان فرایند یادگیری یا فرایند ارتقاء ظرفیت میشناسیم.
ثبت شدن تجربههایی که افراد در زمین عمل به دست میآورند منبع مهمی برای یادگیری است. چرا که میتوانند ریزنکتههایی را در بر داشته باشند که شاید در مطالب رسمیتر پنهان میماند.
برای ما بهعنوان تسهیلگران این فرآیند، شنیدن این جمله نقطۀ عطفی بود؛ یکی از اعضای گروه قدرت و فرصت انجام کاری که دوست داشته و میتوانسته را پیدا کرده و برای انجام آن اعلام آمادگی کرده بود...
خون به مغزم نمیرسد. با خودم فکر میکنم که مردم محله ما را با این ماشین ببینند پیش خودشان چه میگویند؟
آرزو داریم این سایت بازتابدهنده تجارب و داستان زمین خوردنها و بلند شدنهای کسانی باشد که سعی کردهاند چه به صورت انفرادی و چه به صورت گروهی در محیطزندگیشان تاثیر بگذارند و تغییر ایجاد کنند...
صدای اعتراض چند نفر را شنیدم که میگفتند: «حواست به کاغذهای سفره باشد! داری خرابشون میکنی!».
امروز یک چیز جالب فهمیدم. فهمیدم که یک سیستم تسهیلگری دیگر هم وجود دارد! برخلاف شیوه و نگاه معمول من/ما در تسهیلگری یک کارگاه یا نشست، سیستم تسهیلگری دیگری هم هست که اساسا به محتوای تحلیلها کاری...
این فیلم نمونهای از یک فرآیند یادگیری مشارکتی است و این را میتوان از نوع درگیر شدن دانشآموزان در فرایند یادگیری و چشماندازی که سیستم آموزش برای خودش تصویر کرده است، فهمید.
چند روزی هست که درگیر یک کارگاه آموزشیام. البته اگر بخواهم دقت در انتخاب کلمات و حساسیت بر سر تفاوت آموزش و یادگیری و کارگاه و سمینار و کلاس و … را بگذارم کنار، این طور صدایش میکنم.
اگر کمتر جایی برای چیزهایی تحت عنوان دغدغه باقی میماند، نمی توان خردهای بر کسی گرفت و به افرادی که همچنان پی دغدغههایشان را می گیرند باید دست مریزاد گفت.