انسانشهر از یک نگاه شخصی
آشنایی من با اعضای مؤسسه انسانشهر در مواردی به سیزده یا چهارده سال بر میگردد و از آن زمان از دور و نزدیک شاهد فعالیتهای حرفهای و داوطلبانهی آنها بودهام. اما حدود چهار سال است که مجموعهی فعلی این مؤسسه به عنوان یک گروه و تیم منسجم با هم کار میکنند و در این مدت توفیق آن را داشتهام که به عنوان مشاور، مربی یا صرفاً که همفکر با کارشان در ارتباط باشم.
برای من، اعتبار این مجموعه برخاسته از آن است که آنچه الان به عنوان یک نهاد در این موسسه وجود دارد، محصول شهامت ورود به عرصههای واقعی، تفکر جمعی دربارهی اقدامات و تحلیل و بازنگری نقادانهی فردی و جمعی دربارهی تجربههای مشترکشان است. اذعان دارم که هرگونه نظری که بخواهم بدهم آمیخته به سوگیریهای شخصی خواهد بود. رابطه من با اعضای اصلی این موسسه، به یک نوع دوستی-همکاری خاص تبدیل شده است و خنثی حرف زدن آسان نیست. بنابراین از خیر ارائه نظر بیطرفانه میگذرم و در عوض مروری میکنم بر آنچه این رابطه کاری و شخصی را اینگونه کرده است.
چند سالی است که به لطف زحمات یکی از دوستان خوب، با بحث ماهیت روابط میان سازمانها آشنا شدهام. اخیراً در قسمتی از یکی از منابع مربوط به همین موضوع، تمایزی که نویسنده بین سه واژه «همکاری» (co-operation)، «هماهنگی» (co-ordination) و «رقابت» (competition) قائل شده بود به چشمم خورد و برایم یادآوری شد که از ویژگیهای مهم همکاری – که آن را از صرف هماهنگ شدن افراد یا سازمانها با اهداف و اقدامات یکدیگر در رابطهای معمولاً رسمی و سلسله مراتبی فراتر میبرد، و آن را کاملاً از فضای فرسایشی و اضطرابآور رقابت دور نگه میدارد. در واقع «فراهم آمدن امکان جمع شدن منافع، دیدگاه و سلایق متنوع و تبدیل شدنشان به یک ایده یا رویکرد کاملاً نو» است، به نحوی که جمع، «به واسطهی تمرکز نه بر تفاوتها بلکه بر زمینههای مشترک و وابستگیهای متقابل، از شرایط نا معلوم یا حتی بحران به سمت چشماندازسازی و حل مسأله حرکت کند». چنین حالتی در واقع همان نقطهای را برای من تداعی میکند که مؤسسه انسانشهر امروز در آن قرار دارد.
نوع روابط و تعاملی که اعضای تیم انسانشهر در سطح فردی و جمعی، بین خود و با دیگران، پرورش میدهند، اساساً از جنس همکاری است و در تعامل با آنها همواره خودم را در یک فضای امن یادگیری حس کردهام، فضایی که به واسطهی اعتماد، تواضع و احترام، برای همافزایی گروهی کاملاً مساعد شده است. هر چالش جدیدی میتواند منشأ آموختن و تغییر باشد. و کار کردن در چنین شرایطی میتواند لذتبخش باشد.
لب مطلب در این خلاصه میشود که تیم موسسه انسانشهر، نزدیکترین مصداقی است که برای یک سازمان یادگیرندهی مشارکتی و فرایندمدار (participatory and process-oriented learning organization) یافتهام، و جالب اینکه هنوز در اول راه هستند.
سید بابک موسوینژاد- زمستان 95