تکلیف موجودات صحرایی چه می‌شود؟

نوروز شهامت آذر
تسهیلگر

این یادداشت از تجربه‌های تسهیلگری نوشته شده در کتاب ردپایی که می‌ماند قسمت «نگاه همه‌جانبه به مسائل» است. در مقدمه‌ی این قسمت از کتاب آمده:

پیش از آشناشدن با رویکرد مشارکتی، با هدفی مشخص وارد جامعۀ محلی می‌شدیم و راه‌حلی‌هایی یک‌جانبه برای مشکلات موجود در کارمان داشتیم. غافل از اینکه با محیطی کاملاً پیچیده و درهم‌تنیده روبه‌رو هستیم؛ محیطی که هیچ شناختی از موضوعات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی‌اش نداریم. به‌واسطۀ تجربیات‌مان در این طرح، روش‌های متفاوتی در مواجهه‌ با مشکلات به‌کار می‌بندیم و در مقایسه با قبل، نگاه‌مان به مسائل همه‌جانبه‌تر شده است.

تکلیف موجودات صحرایی چه می‌شود؟

اوایل پروژۀ «استقرار کشاورزی پایدار برای احیای دریاچۀ ارومیه با مشارکت جوامع محلی» در سال 1393 بود. همراه با تیم شرکت در تنها مسجدِ روستای للکلو حاضر شدیم. قبلاً هماهنگی‌های لازم برای حضور کشاورزان صورت گرفته بود. شور و هیجان داخل تیمِ شرکت برای شروع کاری جدید دیده می‌شد و همه می‌خواستند از علم و تجربۀ خود استفاده کنند تا برنامه به بهترین شکل برگزار شود.

روستای للکلو در بین روستاهای هم‌جوار به داشتن حس مشارکت‌پذیری مشهور بود. به‌خاطر مشارکت در کارهای عمومی، ماشین آتش‌نشانی از طرف فرمانداری به‌عنوان تشویق دریافت کرده بودند. برخلاف روستاهای هم‌جوار، للکلو تنها یک مسجد داشت و بحثی قومیتی یا تفرقه‌ای در بین اهالی وجود نداشت. به‌همین علت ساخت مراکزِ لازم برای روستا در اولویت قرار گرفته بود. اهالی روستا معتقدند همین مسجد برای جمعیت روستا کفایت می‌کند. مشارکت و همیاری را برای تأسیس درمانگاه، مدرسۀ شبانه‌روزی، خانۀ بهداشت و... در اولویت خود گذاشته بودند. در این جلسه، قرار بود تیم شرکت، در حضور مسئولان کشاورزی شهرستان محصولات را اولویت‌بندی کند و کشاورزان را گروه‌بندی کند. در حضور مسئولان تأخیر پیش آمد و کشاورزان کم‌کم بی‌حوصله شدند و برحسب عادت به بیرونِ مسجد آمدند تا اوضاع را بررسی کنند. کشاورزان عادت ندارند بیش از حد در جایی منتظر بمانند و همیشه خود را در مزارع و باغ‌ها به کاری مشغول می‌کنند. ما هم با رئیس شورای روستا آقای حضرتی سر کوچه منتظر ایستادیم. آقای حضرتی معلم روستا بود. مردی میان‌سال با محاسن سفید که محبوبیت خاصی در بین اهالی روستا داشت. او با ما از بی‌نظمی مسئولان و بی‌مسئولی‌شان در گذشته حرف می‌زد و علت اصلی اعتمادنکردنِ روستاییان را همین بی‌نظمی در کارهای اداری می‌دانست. بعد از تأخیر بیست‌دقیقه‌ای، مسئولان رسیدند و کشاورزان دوباره به داخل مسجد هدایت شدند. آقای حضرتی کمی عصبی و ناراحت بود. علت را پرسیدم و او گفت:

مردم را علاف کرده‌اید. باید برای وقت مردم ارزش قائل شوید. نباید کاری کنید که کشاورزان از کارشان عقب بمانند. آن‌ها مسائل دیگری نیز دارند که از کار شما خیلی مهم‌تر است.

حرفی برای گفتن نداشتم و سکوت کردم. جلسه را یکی از اعضای تیم شرکت آغاز کرد. در همین حین تلفنی به یکی از مسئولان شد. بعد از آن، در بین مسئولان حالت نگرانی و تشویش را احساس کردم. برنامه با تکنیک اولویت‌بندی محصول ادامه پیدا کرد. همه مشغول بررسی محصولات غالب روستا بودند که یکی از مسئولان من و مدیرعامل را به کناری کشید و موضوعی را به ما اطلاع داد که از مقامات بالا از طریق تلفن به او ابلاغ شده بود. آن موضوع طرح نکاشت محصولات زراعی بود. اوضاع پیچیده‌تر شد و باید سریعاً راه چاره پیدا می‌کردیم. نمی‌توانستیم آن را در جمع مطرح کنیم؛ چون چند روز قبل، از تمامی اراضی کشاورزانِ داوطلب طرح، اسکن محیطی صورت گرفته بود. بعد از بررسی وضعیت، بحث را روی محصولات باغی متمرکز کردیم و جلسه خاتمه پیدا کرد. ولی طرح نکاشت باید به‌نحوی به اطلاع کشاورزان رسانده می‌شد. موضوع را، بعد از جلسه، با آقای حضرتی مطرح کردیم و با عکس‌العمل تند او مواجه شدیم. تیم تسهیلگری در موقعیت بدی قرار گرفته بود؛ چراکه اهالی روستا تقریباً به ما اعتماد کرده بودند و اگر ‌چنین پیامی از طرف ما به کشاورزان می‌رسید، همه‌چیز به‌هم می‌ریخت.

تیم شرکت در معرض خطر بی‌اعتمادی کشاورزان بود. زیرا تمامی اراضی کشاورزان شناسایی و متراژشده بود. وقتی این مسئله را با رئیس شورا مطرح کردیم تا راه‌حلی برایش پیدا کنیم، در ذهن اعضای شورا تداعی شد که آمار زمین‌ها را تیم شرکت به مسئولان داده است و مسئولان با این عمل می‌خواستند از مساحت زمین‌های کشاورزان مطلع شوند. ما دلیل کافی برای دفاع نداشتیم. برای شفاف‌سازی این موضوع به اتفاق رئیس شورا و همکارانش به منزل آقای حضرتی رفتیم تا طرح نکاشت از طریق تماس تلفنی با مسئولان شفاف شود و مشخص شود که تیم شرکت تا زمان برگزاری جلسه، هیچ‌ اطلاعی از این موضوع نداشته است. ساعت دوی نصفه‌شب بود که همۀ اعضای شورا از طرح نکاشت و چگونگی اجرای آن آگاه شدند و قرار شد این بحث به‌نحوی با کشاورزان در میان گذاشته شود.

بعد از دو روز و پس از بررسی کامل موضوع با مسئولان مرتبط، جهت ادامۀ روند کاری به روستای للکلو رفتیم. در آنجا مطلع شدیم که آقای حضرتی فردای همان شب نامه‌ای تنظیم کرده است که در آن خطرات حاصل از طرح نکاشت را شرح داده و به سایر روستاهای هم‌جوار رفته و از تمامی شوراها مشورت خواسته است. در آن نامه علاوه‌بر مشکلات طرح نکاشت، در زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی به مسائل محیط‌زیستی نیز اشاره کرده بودند و این نامه را به استانداری و سایر ادارات مرتبط فرستاده بودند. یکی از شانزده بَندی که در آن نامه نوشته شده بود و تیم ما را بهت زده کرد، موضوع موجودات صحرایی بود. موجوداتی که با اجرای طرح نکاشت از بین خواهند رفت. دلیل هم آن است که بقایای محصولات، غذای این جانوران است که بعد از برداشت یا حین داشت از آن‌ها استفاده می‌کنند. فهمیدم جامعۀ محلی به محیط اطراف خود اشراف و توجه کامل دارند و همه‌جانبه به مسائل نگاه می‌کنند و ما بیرونی‌ها به اندازۀ آن‌ها نمی‌دانیم.