درماندگی در میدان
بعد از یک وقفۀ چندماهه که به خاطر سرمای هوا و کم بودن حضور نوجوانان در فضاهای باز محله پیش آمده بود، تصمیم گرفتیم کار میدانی را از سر بگیریم. قبلاً از طریق فعالیتهایی که با گروههای مختلف نوجوانان به کمک ابزار نقشۀ اجتماعی انجام داه بودیم به صورت کلی با محله آشنایی پیدا کرده بودیم؛ و حالا میخواستیم گروهی نوجوان را پیدا کنیم که به همراهی تا پایان فرایند علاقمند باشند و برای ایجاد تغییر در یکی از فضاهای محله توسط خودشان داوطلب شوند. تصمیم گرفتیم با سرنخهایی که چندماه قبل پیدا کرده بودیم، کار را پی بگیریم که سرعت بیشتری پیدا کند. بنابراین از طریق شماره تماسی که از یکی از پسران نوجوان ساکن در یکی از کوچهها داشتیم، به او پیام دادیم و از او خواستیم بعد از هماهنگی با گروه دوستانش زمانی را که برایشان مناسب است به ما اطلاع دهد تا در محله دیداری دوباره داشته باشیم و کار را پیش ببریم.
ما دو خانم جوان تسهیلگر بودیم. ساعت قرارمان که رسید از دور چهار پسر نوجوان دیدیم که سنوسالشان بیشتر از چیزی که انتظار داشتیم به نظر میرسید؛ شاید در حدود ۱۵-۱۶ سال سن داشتند. وقتی نزدیکتر شدند متوجه شدیم که هیچ کدامشان را از قبل نمیشناسیم و پسری که با او قرار را تنظیم کرده بودیم در میانشان نبود. همۀ اینها همراه با مدل راه رفتن و رفتار و لحن کلامشان در برخورد اول کمی دستپاچه و نگرانمان کرده بود اما تلاش کردیم فضا را مدیریت کنیم و دربارۀ هدف و شیوۀ کارمان توضیح دادیم. هرچه بیشتر میگذشت بازخوردها و صحبتهای یکی از نوجوانان که به نظر میرسید سرگروه تیم باشد و بقیه از او به نوعی حرفشنوی داشتند فضا را برایمان سختتر میکرد. او با گفتن عباراتی مثل «خودمون میدونیم، نمیخواد بگی» در میان توضیحات ما دربارۀ موضوع کار، و پرسیدن سؤالاتی مانند اینکه «چقدر پول میگیرید؟» و «که چی بشه حالا؟ خیلی بیکارید که اومدید دنبال این جور کارا» به ما علائمی از علاقمند نبودن به موضوع نشان میداد.
فضای گفتگوی بسیار سنگینی ایجاد شده بود و ما که داشتی میپذیرفتیم این گروه نمیتوانند مخاطبمان در ادامۀ فرایند باشند، صحبتمان را به سمت خداحافظی پیش میبردیم اما در این حین همان نوجوان سرگروه از ما خواست نتیجۀ فعالیتهایی که تا الان انجام دادهایم را نشانشان دهیم. خوشحال شدیم و سفرهها و ابزار را از اتومبیلمان که کمی آنطرفتر پارک بود درآوردیم و نقشۀ اجتماعی را روی زمین پهن کردیم. حالا بقیۀ اعضای گروه هم «کمی» یخشان باز شده بود و دربارۀ جزئیات نقشه اظهارنظرهایی میکردند و اصلاحاتی انجام میدادند. اما همچنان جوّ کلی، پچپچهای بینشان و بازخوردهایی که به ما میدادند نشان از بیعلاقگی و عدم جدیت موضوع برایشان بود.
بعد از دقایقی گروه اعلام کرد که باید برای انجام کاری به پایین محله بروند و ترسناکترین بخش ماجرا برایمان رقم خورد: نوجوان سرگروه از ما درخواست کرد که آنها را با اتومبیل به مقصدشان برسانیم. گذشته از ملاحظات شخصی و احساس عدم امنیتی که فضای تعاملمان با آن نوجوانان برایمان به وجود آورده بود، ملاحظاتی که به عنوان تسهیلگر در حین کار با جامعۀ محلی برایمان ایجاب میکرد نیز مانع آن میشد که چنین درخواستی را بپذیریم و به نوعی این موضوع خط قرمزمان محسوب میشد. به همین دلیل سعی کردیم با توضیح اینکه هنوز در محله کار داریم و میخواهیم این اطراف کمی پیاده راه برویم عذرخواهی و خداحافظی کنیم.
تا امروز این سختترین تجربۀ کار میدانی ما بوده است. بعد از این ماجرا حسابی دلسرد شده بودیم و فکر میکردیم اصلاً چرا سراغ چنین کار پردردسری آمدهایم. کمی که گذشت و از فشار ماجرا کم شد، با بازنگری و مرور اتفاقات سعی کردیم اشتباهاتمان را پیدا کنیم و دیگر تکرارشان نکنیم. مثلاً حواسمان را بیشتر جمع میکنیم که ظاهر، پوشش و تجهیزات همراهمان را به نوعی انتخاب کنیم که کمترین توجه افراد را به خود جلب کند؛ و برای همین از آن به بعد همیشه اتومبیلمان را چند کوچه دورتر از محل قرار با جامعۀ محلی پارک میکردیم و سعی میکردیم وسایلمان را جوری بستهبندی کنیم که حمل و نقلش راحت باشد و بتوانیم حین پیادهروی در محله آنها را با خودمان به محل انجام کار میدانی ببریم. یا اینکه یاد گرفتیم اگر مدت قابل توجهی از دیدارمان با اهالی گذشته باشد، بهتر است دوباره از طریق حضور در محل افراد را پیدا کنیم و پیام و تماس تلفنی را فقط در مواقع ضرورت، آن هم زمانی که در یک ارتباط پیوسته با جامعۀ محلی باشیم، به کار ببریم. همچنین حواسمان را به نوع بازخوردها و واکنشهایی که مخاطبانمان دربارۀ موضوع کار و فعالیتها نشان میدهند بیشتر جمع میکنیم و سعی میکنیم نسبت به علائمی که از بیعلاقگی یا جدی نبودن کار از خودشان نشان میدهند، حساس باشیم و برایشان فکری بکنیم، نه اینکه در شرایط مختلف و متفاوت یکسان عمل کنیم و توضیحات و رفتارهایمان مثل سایر اوقات باشد.
خلاصه تصمیم گرفتیم در کارهای میدانی بیشتر مراقب امنیت و شرایط کلی حاکم بر فضا برای خودمان و شرکتکنندگان باشیم و تا حد امکان هر عاملی که ممکن است موجب جلب توجه یا بروز حساسیت برای جامعۀ محلی باشد را پیشاپیش حذف کنیم.