دغدغه کارهای داوطلبانه
آنچه این روزها عجیب مینماید دغدغه افراد برای مسائل غیر مالی است، حتی برای افرادی که خودشان دغدغههایی از این دست را دارند. من میتوانم ادعا کنم که دغدغهی مسائل شهری را دارم اما با تجربه کمی که در زمینه مشارکت دارم ناامیدانه به این موضوع نگاه می کردم. اما حالا تجربه جالبی برایم اتفاق افتاده است.
طی دوره کارآموزیام در جریان پروژهای قرار داشتم که در بخشی از مسیر برنامهریزی شدۀ آن کارگاههایی به منظور آموزش تسهیلگری به داوطلبان محلی برگزار شده است؛ این کارگاهها به تعدادی داوطلب جهت یادگیری تسهیلگری با توجه به پروژه، نیاز داشته است که آنها در ازای آن وجهی دریافت نکردهاند و به نظر میرسد که هر کدام برای شرکت در کارگاه مذکور دلایل خودشان را داشتهاند. بر اساس شنیدههای من از همکاران این پروژه، بیشترین دلیلی که میتوان از آن برای شرکت آنها در این پروژه نام برد، دغدغهی آنها در خصوص مسائل شهری و به طور ویژه محله خودشان است. لازم به ذکر است که این افراد اکثرا از فعالان محله، کارکنان سرای محله و امثال آن هستند.
این کارگاهها اکنون به پایان رسیدهاند. از جمله موانع و محدودیتهایی که در آغاز مسیر پروژه برای آن پیشبینی شده بود یکی «پیدا نشدن داوطلبان کافی که بتوانند در تمام فرآیند پروژه و بعد از آن حضور داشته باشند» و دیگری «ناکافی بودن وقت و تعهد تسهیلگران با توجه به داوطلب بودنشان» عنوان شده بود. اما حالا نه تنها این افراد ماندهاند بلکه –بر اساس آنچه من مشاهده کردم- با شور و هیجانی که برای من عجیب بود درگیر کار شدهاند. واقعیت این است که من با این افراد مصاحبه یا گفتگویی نداشتهام که بتوانم با قطعیت درباره انگیزههایشان صحبت کنم اما این امیدواری در من به وجود آمده است که چنین افرادی را نیز میتوان در یک محله یافت. دور از ذهن نیست که نوع درگیر کردن داوطلبان از طرف آموزشدهندگان تاثیر بسزایی دارد و استفاده از تکنیکهای آموزشی که داوطلبان را هر چه بیشتر به مشارکت، تفکر و کاوش پاسخ وا میدارد، از تاثیرگذارترین آنهاست.
در طول مدت کوتاهی که به عنوان شهرساز در NGO و غیر NGO کار کردهام، نه تنها با افرادی با دغدغهی واقعی شهری کمتر مواجه شدهام بلکه افرادی که ادعای چنین دغدغههایی دارند نیز کمتر واقعی به نظر میرسیدند. البته نیازهای مالی افراد میبایست به هر طریقی مرتفع شوند و واقعیت زندگی در جامعه ما این است که برای تامین این نیازها باید دست به کارهای مختلفی زد و زحمت فراوانی کشید تا شاید که بتوان بین خرج و درآمد ارتباطی منطقی ایجاد کرد. پس اگر کمتر جایی برای چیزهایی تحت عنوان دغدغه باقی میماند، نمی توان خردهای بر کسی گرفت و به افرادی که همچنان پی دغدغههایشان را می گیرند باید دست مریزاد گفت.
عکس این پست صرفا تداعیکنندۀ حال و هوای متن است و ارتباطی با محتوا ندارد.