فکرهای بلند یک کارگاه - ۱
چند روزی هست که درگیر یک کارگاه آموزشیام. البته اگر بخواهم دقت در انتخاب کلمات و حساسیت بر سر تفاوت آموزش و یادگیری و کارگاه و سمینار و کلاس و … را بگذارم کنار، این طور صدایش میکنم. فرق مهم این کار با کارگاههای قبلی که درگیرش بودم این است که من برگزار کننده یا تیم آموزش کارگاه نیستم و در برنامهریزی و طراحی روندش نقشی نداشتهام. صرفا کمک دست یکی از دوستان قدیمی هستم که برای اداره بخشهای گروهی کار دست تنها بود.
آن چه به اسم یادگیری تعاملی یا کارگاه دارد اتفاق میافتد با شیوه و نوع نگاه من در کار به طور قابل توجهی فاصله دارد. البته من این را از ابتدا میدانستم و با در نظر گرفتن این موضوع و سایر هزینه-فایدهها تصمیم به همکاری گرفتم. فکرش را نمیکردم اما اتفاقا این فاصله به یکی از فایدههای مهم این همکاری تبدیل شده است. چون فرصتی برای دیدن و فکر کردن به خودم و نوع نگاه و رویکرد کاریم/کاریمان فراهم کرده است.
دو جلسه هماهنگی قبل کارگاه و روز اول کارگاه پر از فکر و تأمل بود. پر از دیدن و مقایسه کردن و ریشهیابی کردن و تحلیل. حجم موضوعاتی که مغزم را مشغول کرده آن قدر زیاد است که مجبور به نوشتنم کرد. این مجموعه نوشتهها در واقع فکرهای بلند همکاری در این کارگاهند، یک جور بلند بلند فکر کردنی که دارد ثبت میشود. یک چیز جالبی که در جلسات هماهنگی کارگاه فهمیدم تفاوت اولویتهاست.
من همیشه دورادور در مورد رویکرد کاری برخی افراد شنیده بودم و میدانستم که شیوه کار و نوع نگاهشان را نمیپسندم. اما هیچ وقت از نزدیک با آنها کار نکرده بودم و فضایی را که نامطلوب میدانم به شخصه تجربه نکرده بودم. این کارگاه از این نظر فرصت مغتنمی است. فرصتی که طی آن میتوانم پشت صحنهها و شیوههای تصمیمگیری را ببینم؛ و بفهمم چه روندی در برنامهریزی ماجرا طی میشود که خروجیاش میشود آن شیوه و رویکردی که من نادرست میدانم.
یکی از مسئلههای مهم تفاوت اولویتهاست. شکی نیست که هر آنچه بکاری، درو میکنی. پس اگر دغدغهات یادگیری شرکتکنندهها و وصل شدن آنها به فرایند باشد، خروجی برنامهریزیت هم همین خواهد بود و در طول کارگاه هم همین را پایش خواهی کرد و برای تامین هرچه بیشتر آن تلاش خواهی کرد؛ یا اگر دغدغهات ایجاد یک روند پیوسته از آموختهها و وصل شدن خط و ربط اجزای کارگاه به هم و به واقعیتهای شرکتکنندگان باشد، این مسئله در برنامه کارگاه هم انعکاس پیدا خواهد کرد.
حالا مسئله اینجاست که در این دوره دغدغه اصلی زمان است! گنجاندن ملغمهای از همه چیز، در ظرف محدود زمان. در نتیجه همه فعالیتها و برنامهها و ایدهها جوری طراحی شده که زمان کمتری بگیرد و این موضوع که به خاطر محدودیت زمان، کیفیت یادگیری و ارتباط اجزای آن باهم دارد از دست میرود اهمیت زیادی ندارد.
اولویت مهم دیگری که در پشت صحنه طراحی کارگاه وجود دارد، خروجی است، خروجی فروان برای کارفرما. در نتیجه همه کاغذها و حرفها با دقت جمع میشود، حتی چرکنویس کار گروهی شرکتکنندگان. به تبع وجود چنین دغدغهای، در برخی فعالیتهای گروهی مراحلی به فعالیت اضافه شده که اساسا لزومی ندارد و تنها فایده آن تولید دادههای بیشتر و احتمالا کلفتتر کردن گزارش برای کارفرماست.
خلاصه که واقعا هرچه بکاری همان را درو میکنی!
عکس این پست مربوط به محتوای کارگاهی که از آن صحبت شده نیست و جنبه تزیینی دارد.