بولتن پروژه «بررسی چرایی کم‌رنگ‌بودن مشارکت مردم در مدیریت محله»

بولتن

بولتن پیش‌رو داستان یک پژوهش است. پژوهشی که دغدغه اصلی آن یک سوال کلیدی بود: «چرا مردم در مدیریت محله‌ها مشارکت نمی‌کنند؟» این سوال با یک پیش‌فرض مهم همراه بود. این پیش‌فرض وجود داشت که مردم در مدیریت محله‌ها مشارکت نمی‌کنند. در جریان انجام پروژه و فهمیدن واقعیت‌های جدید از محله‌ها، سوال بالا تغییر کرد و پیش‌فرض اول کم‌رنگ شد. به‌مرور به شواهدی از داستان اداره محله‌ها رسیدیم که واقعیت‌هایی خلاف تصور اولیه‌مان را نشان می‌داد. حالا سوال این بود:‌ «آیا .اقعا مردم در مدیریت محله‌ها مشارکت نمی‌کنند؟» داستان این تغییر و این پژوهش در این دفترچه آمده است. ما در انسانشهر تصمیم گرفتیم که این پژوهش را با رویکرد مشارکتی انجام دهیم. بنابراین در این بولتن کمی درباره پژوهش مشارکتی صحبت کرده‌ایم؛ اینکه چه ملزوماتی دارد و تفاوتش با پژوهش‌های مرسوم و معمول چیست. داستان پروژه و اتفاقات آن را تعریف کرده‌ایم. اصولی که در انجام پژوهش به آن متعهد بوده‌ایم را مرور کرده‌ایم و دست آخر چند داستان کوتاه به روایت تیم پروژه نیز آورده‌ایم. امیدواریم این دفترچه برایتان خواندنی باشد و بازخوردهای شما به فرایند ثبت تجربیات انسانشهر و تولید بولتن‌ها کمک کند.

چرا سراغ پژوهش مشارکتی رفتیم؟ 

مطالبی که در ادامه خواهید خواند، داستان پژوهشی است که با رویکرد مشارکتی انجام شده است. اما پیش از آنکه به‌سراغ روایت پروژه برویم، دوست داشتیم کمی دربارۀ این رویکرد و روش‌شناسی در پژوهش‌ها صحبت کنیم. اینکه پژوهش مشارکتی چیست، چرا این روش را انتخاب کردیم، چه ملزوماتی دارد و چه امکاناتی را برای انجام یک پژوهش در اختیارمان قرار می‌دهد.

شیوۀ عمده و رسمیت‌یافتۀ پژوهش‌ها، مطالعات پیمایشی همراه با پرسش‌نامه است. در این رویۀ معمول، پژوهشگر ادعا می‌کند که به موضوعات مختلف آگاهی دارد و برای بررسی همۀ این موضوعات از روش یکسانی استفاده می‌کند. به این ترتیب که پرسش‌هایی تهیه می‌شود، نمونه‌هایی انتخاب و پرسش‌نامه‌ها پر می‌شود. بنابراین ساختار تحقیق بر اساس ذهنیت، نگرش، نظریه و فرضیات محقق و کارشناس شکل می‌گیرد. پرسش‌هایی که طراحی می‌شود معمولاً برای پاسخ‌های بله و خیر یا حداکثر طیفی از پاسخ‌ها تدارک دیده می‌شود و مجال بیان و تحلیل با ادبیات محلی را نمی‌دهد. از طرفی تحلیل و فرآوری داده‌ها نیز توسط محقق و به‌دور از مردم محلی انجام می‌شود و نتایج در قالب میانگین‌ها و معدل‌ها ارائه می‌شوند که مهم‌ترین نتیجۀ آن گم‌شدن تنوع و تفاوت‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی محلی است. بنابراین این‌طور به‌نظر می‌رسد که ماهیت و فرایند روش‌شناسی پرسش‌نامه‌ای از ویژگی‌هایی برخوردار است که یافته‌ها و نتیجه‌ها را دچار سوگیری می‌کند؛ یعنی سمت‌وسویی به پژوهش می‌دهد که الزاماً با واقعیت‌های محلی مطابقت ندارد. در مقابل در انجام پژوهش با رویکرد مشارکتی پژوهشگر یا تسهیلگر در تلاش است تا ذهنیت و چارچوب‎های قبلی ذهن خود را کنار گذاشته و به اصطلاح با  کاغذ سفید به میدان وارد شود. تسهیلگرِ چنین فرایندی به دنبال رد یا اثبات فرضیاتی ازپیش‌تعیین‌شده نیست؛ چه بسا موضوع پژوهش نیز با حضور در میدان و شروع شناخت و تحلیل توسط مردم محلی، مشخص و تدقیق می‏شود. این موضوع به پژوهشگر کمک می‌کند تا به واقعیت‌های محلی نزدیک‌تر شود و فرصت بیان و تحلیل را برای مردم، به‌ویژه مردمِ درحاشیه‌ماندۀ محلی، فراهم کند.

در پژوهش مشارکتی پرسش‌های محوری این است: «چه کسی حق تولید و کنترل دانش را دارد؟»، «چه کسی قرار است از منافع پژوهش بهره ببرد؟»، «یافته‌های پژوهش قرار است توسط چه کسانی و چطور مورد استفاده قرار بگیرد؟»، «دانش چه کسی به‌حساب می‌آید و چه کارکردی دارد؟» درواقع تأکید اصلی بر روی نقش مردم در فرآیند تولید دانش، تحلیل و به‌اشتراک‌گذاری آن است. در پژوهش مشارکتی، پژوهشگر به‌دنبال واگذاری افسار امور به مردم و جامعۀ محلی است. این خود مردم هستند که شرایط و وضعیت موجود را تحلیل می‌کنند و حتی در فرایند تحلیل ایده‌هایی برای اقدام تعریف می‌کنند. از همین رو روش و تكنيك‌هاي مشاركتي باید ابزاري باشند براي تسهيل گفتگو، تحليل، برنامه‌ريزي و بازنگري جمعي و این، زمانی اتفاق می‌افتد که تکنیک‌ها و روش‌ها با اصول و اخلاق مشاركتي – مانند جستجو کردن و محترم شمردن و تفاوت‌ها، شفافیت، هم‌افزایی گروهی، آگاهی خود انتقادی، گوش دادن، و یادگیری مشترک - تلفيق شوند و به معناي واقعي ابزار تسهيل‌ یک فرایند یادگیری مشارکتی باشند. به همین خاطر در یک پژوهش مشارکتی ما از ارائۀ فرضیات خودداری می‌کنیم. البته با پیشرفت فرایند پژوهش کم کم می‎توان سرنخ‌ها و یافته‌هایی به دست آورد که به مثابه فرضیات یک پژوهش با تحلیل‌‎های بیشتری محک زده بشوند. روش‌شناسی مشارکتی در انجام یک پژوهش ویژگی‌هایی دارد مانند:

یکی از مزیت‌های پژوهش مشارکتی استفاده از روش‌های بصری به جای روش‌های صرفا شفاهی است.
  • پایان این رهیافت‌ها و روش‌ها باز است.

به عبارتی همواره امکان تغییر و تکمیل آنها وجود دارد، چه با افراد و گروه‌های جدید و چه در زمان‌های محتلف؛

  • این رهیافت‌ها تعاملی هستند.

اساسا اعتیار یافته‌ها در گرو ارتباط مستمر، دوسویه و نسبتا صمیمی با و میان همۀ افضار محلی است.؛

  • این روش‌ها عمدتا کیفی و تفسیری هستند

بدین معنا که به آمار و ارقام و واحد و اندازه‌های کمی اکتفا نمی‌کنند و همواره در پی تحلیل روابط علت و معلولی از دیدگاه‌های مختلف هستند؛ و

  • این روش‌ها در جستجوی تنوع هستند.

این روش‌ها پیوسته در پی آنند که تفاوت‌های محلی بیشتروبیشتر عیان‌ و تحلیل شوند. این رویکرد و رهیافت‌ها از یک قدرت توضیح کیفی برخوردارند. بدین معنا که در ارتباط با اطلاعات و تحلیل‌ها، عمق، غنا و واقع‌گرایی بیشتری به ما می‌دهند. رهیافت‌های مشارکتی فضایی برای مردم محلی فراهم می‌کنند تا بتوانند چارچوب‌ تحلیلی خودشان را ایجاد کنند.

با درنظرگرفتن مزایا و فرصت‌هایی که این روش‌شناسی در اختیارمان قرار می‌داد، تصمیم گرفتیم تا به‌جای شیوه‌های متداول انجام پژوهش‌ها، پژوهش مشارکتی را انتخاب کنیم و آن را به‌کار بگیریم. این تغییر رویه در شیوۀ انجام کار تأثیر جدی می‌گذاشت. به‌عنوان مثال لازم بود به‌جای پیمایش‌هایی در مقیاس وسیع، به‌سراغ تعداد نمونه‌های موردی محدودتر اما با عمق بیش‌تری برویم. این باعث می‌شد تا مدت زمان بیش‌تری را در محلات برای شناخت و تحلیل عمیق‌تر صرف کنیم. در طول این پروژه تلاش کردیم ملاحظات و ملزومات این روش‌شناسی را در حد ظرفیت و پتانسیلمان رعایت کنیم و به‌کار بگیریم. حاصل این شیوۀ عمل در بولتن پیش‌رو منعکس شده است.

روایت اصلی

آیا واقعاً مردم در مدیریت محلات مشارکت نمی‌کنند؟

ماجرا از آنجایی شروع شد که در شهریور ماه سال ۱۳۹۴ مرکز مطالعات و برنامه‌ریزی شهر تهران، فراخوانی برای انجام یک طرح پژوهشی منتشر کرد. عنوان ذکرشده برای پروژه این بود: «آسیب‌‎شناسی و تبیین روش‌های تحقق جامعه‌محوری در سطح مدیریت محله در شهر تهران» از آنجایی که مأموریت موسسۀ ما به مشارکت و نقش مردم در  محل زندگی و اتفاقات پیرامونشان مرتبط است، طبیعتاً موضوع این پروژه توجهمان را جلب کرد. به همین خاطر به این فکر افتادیم که پروپوزالی برای آن ارائه کنیم. در آبان 94 پروپوزال را به مرکز مطالعات شهرداری تهران تحویل دادیم. در مراحل اولیه با کلیت پیشنهاداتی که به آن‌ها داده بودیم، موافقت شد. تا بهمن همان سال، رفت‌وبرگشت‌های زیادی بین ما و مرکز مطالعات بر سر جزئیات و شیوۀ اجرایی‌شدن پروژه اتفاق افتاد. تا اینکه نهایتاً قرار شد اسفندماه سال 94 به‌صورت رسمی پروژه آغاز شود؛ اما باز هم برای آنکه فهم ما و کارشناسان مرکز دربارۀ روش‌شناسی مشارکتی مشابه شود و همین‌طور به‌دلیل روال اداری و مالی اجرای پروژه، اجرای این پژوهش به تأخیر افتاد. نهایتاً در شهریور سال 1395 قرارداد این پروژه امضا شد و ما رسماً کار را آغاز کردیم.

معمولاً پروژه‌های مرکز مطالعات در مقیاس بزرگی از سطح شهر تهران و با تحلیل پرسشنامه‌ای انجام می‎شود. اما از آنجا که ما قصد داشتیم با رویکرد و روش‌شناسی مشارکتی پروژه را پیش ببریم، سعی کردیم تا حد امکان مقیاس کارمان و تعداد محلات پژوهش را کم کنیم. این کار به ما کمک می‌کرد تا بتوانیم روی هر کدام از محلات بیشتر تمرکز کنیم. چراکه هر محله داستانِ خودش را دارد و اگر بخواهیم واقعیت محله‌ای را بفهمیم، لازم نیست تعداد آن‌ها را زیاد کنیم. لازم است در آن عمیق شویم و آن آدم‌هایی را ببینیم و صدایشان را بشنویم که در پرسشنامه‌ها اثری از آن‌ها نیست. همچنین می‌توانیم افراد بیشتری را درگیر تحلیل‌های میدانی کنیم. بدین ترتیب به تحلیل‌ها فرصت می‌دهیم تا به اندازة کافی معتبر شوند اما این ترجیح باعث شد دوباره در مرکز مطالعات بحث و بررسی‌هایی برای انتخاب محله و تعداد آن‌ شکل بگیرد. با تمام‌شدنِ این مذاکرات چهار محلۀ قیطریه، فدک، نازی‌آباد و شهرک آپادانا را انتخاب کردیم تا هم نماینده‌هایی از چهار جهت جغرافیایی داشته باشیم و هم تنوع میان آن‌ها وجود داشته باشد.

پژوهش «آسیب‎شناسی و تبیین روش‎های تحقق جامعه محوری در سطح مدیریت محله در شهر تهران» که به‌دلیل طولانی‌بودن عنوان از این به بعد آن را پژوهشِ «مدیریت محله» می‌نامیم، دو مرحلة کلی‌ داشت: مرحلۀ «پژوهش نظری» و مرحلۀ «پژوهشِ میدانی در محلات». در بخشِ پژوهش نظری قرار بر این شد تا بر روی مفاهیمی چون مشارکت و جامعه‌محوری کار مطالعاتی صورت بگیرد و در کنار آن تجارب مرتبط داخلی و خارجی در این حوزه بررسی شود. در این مرحله قرار بود بگوییم اگر مشارکت، جامعه‌محوری و روش‌شناسی مشارکتی بخواهد اتفاق بیفتد، چه مدل‌ها و الگوهایی می‌تواند داشته باشد. مرحلة دیگر قرار بود در دلِ کارِ میدانی اتفاق بیفتد. اینکه ببینیم در میدان عمل میان مردم و مدیریت محله چه مناسبتی برقرار است، مردم چه سهمی در تصمیم‌گیری‌های مدیریت محله دارند، چقدر اتفاقات و تغییراتی که در محله رخ می‌دهد با خواسته و نیاز ساکنان آن متناسب است، معیارهای کار مشارکتی از نگاه بازیگران مختلف چیست و اگر مشارکت میان مردم و نهادهایی همچون شورایاری و سرای محله کم‌رنگ است، دلایل آن چیست؟ در آخر هم قرار بود نتایج کار نظری و کار عملی را با هم تطبیق بدهیم و ببینیم شکل‌گیری چه جریان و شیوۀ عملی در مدیریت محله باعث می‌شود که مردم نقش پررنگ‌تری در مدیریت محله بازی کنند. برای درگیرشدن اهالی در مدیریت محله چه اتفاقی باید بیفتد و شیوۀ عمل شهرداری در مدیریت محلات چگونه باشد.

ابتدا باید مراحل پژوهش میدانی را برنامه‌ریزی و طراحی می‌کردیم و بعد برای رفتن به چهار محله آماده می‌شدیم. گام اول در پژوهش میدانی آشنایی خودمان با محله بود. در گام‌های بعدی، به‌سراغ آشنایی با شیوۀ مدیریت محله، فهمیدن نقش مردم در مدیریت محله، میزان مشارکت مردم در مدیریت محله رفتیم و درنهایت می‌خواستیم راهکارهایی را برای افزایش مشارکت مردم در مدیریت محله پیدا کنیم.

اول؛ آشنایی با محله‌ها

تصمیم گرفتیم یک تا دو هفتة اول را به پرسه‌زدن و قدم‌زدن در محله بگذرانیم. می‌خواستیم صرفاً نظاره‌گر باشیم و اگر فرصتی هم برای گفت‌وگوی اولیه پیش آمد، با مردم صحبت کنیم. در هفته‌های دوم و سوم پیمایشِ میدانی، سعی کردیم تا کم‌کم گروهِ تسهیلگری و موضوعِ پژوهش را به مردم محله معرفی کنیم. گاهی از آن‌ها می‌پرسیدیم که اهالی «کِی‌»ها و «کجا»ها دور هم جمع می‌شوند. این سؤال‌ها را می‌پرسیدیم تا در مراحل بعدی بتوانیم پیدایشان کنیم و برای تحلیلِ جمعیِ مشترکمان بدانیم چطور می‌توانیم به جمع‌هایی از اهالی محل دسترسی داشته باشیم. گاهی سؤال دیگری هم گاهی از آن‌ها می‌پرسیم: «آیا تا به‌حال اتفاقی افتاده که مردم محله در اون نقش داشته باشند؟ یا اینکه خودشان چنین اتفاقاتی رقم زده‌اند؟» این سؤال برایمان مهم بود چون می‌خواستیم ردپای حضور مردم در اتفاقات محلی را بفهمیم. این اتفاقات شبیه سرنخ‌هایی بودند که می‌توانستند در آینده به ما کمک کنند که بیش‌تر پی آن‌ها را بگیریم و از اهالی محله دربارۀ آن‌ها بپرسیم.

پیمایش محلی با یکی از اهالی برای شناخت محله

هفته‌های اول، کمی برایمان عجیب و دورازانتظار بود. در دو محلة قیطریه و آپادانا موفق نمی‌شدیم گروه‌هایی از مردم را پیدا کنیم. خیابان‌ها خلوت بودند و به نظرمان می‌آمد که انگار کسی در این محله‌ها زندگی نمی‌کند. برعکس آن، در نازی‌‌آباد و فدک مردم در محله حضورِ پررنگ‌تری داشتند و خیابان‌ها آنقدرها خلوت نبودند. عجیب‌بودن و غیرمنتظره‌بودنِ این اتفاق، با خودش ناامیدی به همراه داشت. نگران بودیم که شاید نتوانیم هیچ گروهی از اهالی را در محله‌های آپادانا و قیطریه پیدا کنیم. گام اول برای ما این بود که بتوانیم خودمان و کارمان را به گروه‌ها و آدم‌های مرتبط معرفی کنیم و از طرف دیگر این گروه‌ها و آدم‌ها را بشناسیم. این کارها مقدمه‌ای برای شروع مرحلة آشنایی با محله بود؛ مرحله‌ای که در تمام مدت پروژه ادامه داشت و ما در هر فرصتی سعی می‌کردیم بیشتر محله و اهالیش را ببینیم و بشناسیم. این کار کمک می‌کرد تا لایه‌لایه با محله و اتفاقاتش آشنا شویم و واقعیت‌های محلی را لمس کنیم. برای اینکه بتوانیم بستری فراهم کنیم تا افراد با هر تنوعی بتوانند نظراتشان را بگویند، از تکنیک‌ها و تحلیل‌های مشارکتی استفاده کردیم. به‌عنوان مثال برای شروع گفت‌وگو با اهالی «نقشه اجتماعی» به کارمان آمد و کمک کرد تا تعامل بین ما و اهالی محل شکل بگیرد. همچنین زمینه‌ای شد تا مردم چیزهایی را که در محله برایشان مهم بود از خیابان‌ها و اتفاقات مهم محلی تا مکان‌های قدیمی و تغییرات محله را روی آن نشان بدهند. نقشۀ اجتماعی تا اواخر پروژه همراهمان بود. در هر زمانی‌ که گروه جدیدی می‌دیدیم و حس می‌کردیم که این تکنیک می‌تواند بستر مناسبی برای درگیرشدن اهالی با موضوع پژوهش شود، دوباره به‌سراغش می‌رفتیم.

نقشۀ اجتماعی کارکردهای زیادی برایمان داشت. هم خودش راهنمای مسیر بود و هم می‌توانست بستری را فراهم کند که آدم‌ها دورش جمع شوند و به بهانۀ آن، راجع به محله‌شان گفتگو کنند. یکی از چیزهایی که نقشۀ اجتماعی به ما نشان می‌داد، این بود که نه‌تنها هر محله برای خودش مکان‌ها و مراکز مهمی دارد که خود اهالی از آن خبر دارند، بلکه مرز و محدوده‌ یا اسمی دارد که لزوماً یکسان با آن چیزی نیست که از بیرون شناخته می‎‌شود. مثلاً در گفت‌وگو با مردمی که برای انجام نقشۀ اجتماعی در محلة فدک صورت گرفت، متوجه شدیم که مردم محله بعضاً از وجود محله‌ای به ‌نام فدک بی‌اطلاع بودند و خود را متعلق به محلة نارمک می‌دانستند و تفاوتی بین تقسیم‌بندی محلیِ توسط شهرداری قائل نبودند.

در مرحلۀ بعد، به‌سراغ سرنخ‌هایی از اتفاقات محلی رفتیم که از دل صحبت‌های اولیه‌مان با اهالی و نقشۀ اجتماعی به دست آورده بودیم. با گروه‌هایی که در جریان اتفاقات مهم محله بودند، گفت‌وگو کردیم. به تبع آن، برای فهمیدن جزئیات و روند آن اتفاقات، تحلیل‌های جمعی دیگری با مردم انجام دادیم. در برخی مواقع، برای دیدن اتفاقات محله با ساکنان محله قدم می‌زدیم و دربارۀ آن اتفاقات گفت‌وگو می‌کردیم. در حاشیۀ این تحلیل‌های جمعی، اهالی نکاتِ جدیدی را با ما در میان می‌گذاشتند که می‌توانستند تبدیل به گام‌های بعدیمان شوند. سعی می‌کردیم تا در همان گام اولیه حواسمان به تغییرات (چه مطلوب و چه نامطلوب) در محله از دید اهالی باشد. شناخت این اتفاقات باب گفت‌وگو را دربارۀ نقش مردم در ادارۀ محله باز می‌کرد. کار اصلی گروه ما در مراحل ابتدایی ایجاد بستر تحلیل و گفت‌وگو و درگیرکردن بازیگران مختلف در تحلیل بود؛ نه تحلیل و برداشت‌هایی که بیشتر حاصل زاویۀ نگاه شخصی ما به مسائل و محله‌ها است. در واقع سعی کردیم تا جایی ‌که امکان دارد تحلیل‌های شخصی را وارد پژوهش نکنیم و با  ابزارهای تسهیلگری، فرصت تحلیل را به خود ساکنان محلی بدهیم.

آشنایی با محله با استفاده از ابزار نفشۀ اجتماعی-محلۀ نازی آباد
دوم؛ هرکسی ادارۀ محله را چطور می‌بیند؟
انجام تکنیک تحلیل نهادی با اهالی محلۀ فدک برای فهمیدن ساختار مدیریت محله

مرحلۀ بعد، مرحله‌ای برای آشنایی با ساختار مدیریتیِ محله بود. برای رسیدن به این هدف، با کمک تکنیک‌های سادۀ تحلیل جمعی وضعیت نهادهای موجود در محله را از دید اهالی و مدیران به‌صورت جداگانه تحلیل کردیم. فهمیدیم که از دید هرکدام از این گروه‌ها محله چطور اداره می‌شود، هرکدام دیگری را چطور می‌بیند و از نظرش کدام گروه‌ها نقش اساسی‌تری در ادارۀ محله دارد. نگاهِ اهالی با نگاهِ مدیران و مسئولان به ساختار مدیریت محله تفاوت‌های زیادی داشت. در یکی از محله‌ها مردم نقش سرای محله را آموزشی می‌دیدند و جایگاهی برای ادارۀ محله برای آن قائل نبودند. در یکی دیگر از محله‌ها مردم نیازی به سرای محله نداشتند و وجود آن را باعث پیچیده‌ترشدن مدیریت محله می‌دانستند. برای نمونه در شهرک آپادانا ساختار مدیریت محله از همان ابتدای تأسیس، بر اساس فازبندی‌هایی که در شهرک وجود داشت به‌دست خودِ اهالی شکل گرفته بود. هرکدام از فازها یک واحد مدیریت داشتند. کل شهرک نیز شورای مرکزی وجود داشت که تصمیمات اصلی‌تر و کلی‌تر در آن گرفته می‌شد. حالا که در آپادانا شهرداری سرای محله و شورایاری را شکل داده، مدیریت آن دچار دوگانگی شده است. در یک طرف سرای محله و شورایاری قرار می‌گیرند که به‌واسطۀ شهرداری در شهرک حضور دارند و مردم در برقراری ارتباط با آن‌ها دچار مشکل هستند و نقش آن‌ها را در ادارۀ شهرک نمی‌دانند؛ و طرف دیگر دفاتر فاز و هیئت ‌مدیره مرکزی قرار دارند که توسط خود مردم انتخاب شده‌اند و ساکنان با آن ارتباط بیشتری دارند.

تحلیل عوامل سوق دهنده و بازدارنده مشارکت اهالی نازی آباد با گروهی از نابینایان محله

در این محله برایمان مشخص شد که مشارکت مردم در محله‌ها برای ادارۀ محله اتفاقاً کم نیست. بلکه مشارکت مردم با ساختارهایی رسمی چون سرای محله، شورایاری‌ها و یا شهرداری کم‌رنگ است. فهمیدیم نهادهای رسمی مدیریت محله به مردم نزدیک نیستند و مردم میان خودشان و آن‌ها ارتباط چندانی نمی‌بینند. همچنین هنوز کارکرد و وظایف شورایاری و نحوة انتخاب آن‌ها برای مردم به‌خوبی مشخص نیست. این باعث شده، مردم در تعاملات روزمرۀ خود خیلی جایی برای این نهاد باز نکنند و یا انتظارات واقع‌بینانه‌ای از آن نداشته باشند. به همین دلیل هم گاهی اعضای شورا، خود را نمایندۀ پیگیری خواست عمومی مردم نمی‌دانند.

ما به‌واسطۀ تحلیل‌های جمعی صورت‌گرفته با اهالی محله‌ها فهمیدیم که در هرکدام از محلات حرکت‌هایی شکل می‌گیرد که خودجوش و مؤثر و مبتنی بر نیاز واقعی محله هستند. اقداماتی که خود مردم آن‌ها را مدیریت می‌کنند و لازم نیست حتماً تشکلی رسمی وجود داشته باشد. برای مردم همین که به‌نوعی سازماندهی کارآمدی دارند، کافی است. اما نهادهای رسمی خود را متولی می‌دانند و انتظار دارند مردم محلی در پروژه‌ها و ایده‌های آن‌ها همکاری کنند. درواقع، پروژه‌ها، پروژه‌های آن‌ها است و مردم تنها استفاده‌کنندگان این پروژه‌ها هستند و نه صاحبانِ آن. تا اینجا دریافته بودیم که مردم نهادهایی مثل شورایاری و سرای محله را چطور می‌بینند. علاوه‌بر آن، باید می‌دیدیم که ساختارهایی که مردم به‌دست خودشان در محله شکل داده بودند با چه سازوکاری فعالیت می‌کند؟

سوم؛ اصلاً به چه کارهایی در محله می‌گوییم مشارکتی؟

پیش از آنکه به سؤالِ «چرا مردم در مدیریت محله مشارکت نمی‌کنند؟» پاسخ بدهیم، تصمیم گرفتیم به‌دنبال این پرسش‌ها برویم: «وضعیت مشارکت در محله چگونه است؟»، «مشارکت از دید مدیران و مردم یعنی چه؟» و «به چه کارهایی مشارکتی گفته می‌شود؟» یکی از راه‌های پاسخ‌دادن به این سؤالات این بود که به‌سراغ مثال‌های کار مشارکتی از دید هرکدام از گروه‌ها برویم. با گروه‌هایی از مردم و مسئولان محله گفت‌وگو کردیم تا معیارهایشان از کار مشارکتی مشخص شود. در این مرحله، این موضوع را هم بررسی کردیم که «چه چیزهایی مردم را به کارهای مشارکتی سوق می‌دهد؟» و «چه چیزهایی آن‎ها را از کار مشارکتی بازمی‌دارد؟»

در این گام از پژوهش، تعدادی از اتفاقات محله را از دو جنبۀ مشارکتی‌بودن و جامعه‌محور بودن بررسی کردیم. از سنگفرش‌کردن میدان 82 نارمک توسط شهرداری، نظرخواهی از نابینایان در مناسب‌سازی بوستان بهمنِ نازی‌آباد، اعتراض مردم به تخریب بافتِ قدیمی تپة قیطریه، تشکیل گروه‌هایی از درون اهالی در فرهنگسرای پارک قیطریه تا انتشار خبرنامۀ اتفاقات محلی در آپادانا به‌دست اهالی. بخشی از این اقدامات را گروه‌های بیرونی مثل شهرداری شروع کرده بودند و خودشان هم اجرای آن را در دست داشتند (غیرجامعه‌محور و غیرمشارکتی). بخشی از اقدامات توسط گروه‌های بیرونی شروع شده بود، اما مردم هم در اجرای آن نقش داشتند (غیرجامعه‌محور اما مشارکتی). بخشی از آن‌ها را مردم شروع کرده بودند و ایدۀ آغاز آن اتفاق را داده بودند اما در اجرایش عموم اهالی فرصت مشارکت نداشتند (جامعه‌محور اما غیرمشارکتی) و بخشی دیگر از اتفاقات هم از دلِ خواسته و نیاز مردم بیرون آمده بود و هم صفر تا صد اجرای آن را مردم به عهده گرفته بودند (جامعه‌محور و مشارکتی).

تحلیل ریشه‌های کم‌رنگ بودن ارتباط اهالی شهرک آپادانا با سرای محله با همراهی جمعی از اهالی

برای مثال در میدانِ 82 نارمک، یکی از اهالی سال‌ها است که در میدان درخت می‌کارد و از آن‌ها محافظت می‌کند. او هر روز از پنجرۀ خانه‌شان مراقب است که کسی روی چمن‌ها راه نرود و درخت‌ها را خراب نکند؛ مخصوصاً کودکانی که در این میدان بازی می‌کنند. مراقبت از درختانِ میدان با مشارکت همۀ اهالی صورت نمی‌گیرد؛ کودکان اجازه درگیرشدن در این ماجرا را ندارند و معمولاً چند نفر از زنان میانسال از جمله خانمی که درختان زیادی در آنجا کاشته، آن‌ها را برای رفتن به فضای داخلی میدان سرزنش می‌کنند. رسیدگی به فضای سبز میدان 82، اتفاقی مشارکتی نیست؛ هرچند خاستگاه آن از جانب یک یا چند نفر از اهالی محل بوده.

تا پایان پروژه، کار میدانی با همین سبک و سیاق ادامه داشت. با اهالی گفت‌وگو می‌‌کردیم و تحلیل‌هایی انجام می‌دادیم. ما هر بار بیشتر با محله و اهالی آشنا می‌شدیم. آپادانا و قیطریه که از نظر ما محله‌هایی بی‌روح بودند و کسی در آن‌ها حتی قدم هم نمی‌زد، تبدیل به محله‌هایی پر از اتفاقات ریز و درشت شده بود. ما فهمیده بودیم که باید ساعت حضورمان در محله را تغییر بدهیم و در جاهای دیگری به‌سراغ اهالی برویم. قبل از این معمولاً بین ساعت‌های 9 صبح تا 5 عصر به محله می‎رفتیم و حالا ساعت‎های دیگری برای حضور در محله انتخاب می‎کردیم. دایرۀ ارتباطاتمان در محله بیشتر می‌شد و بیشتر می‌فهمیدیم که مشارکت از دید مردم و مدیران چیست و هرکدام چگونه به آن نگاه می‌کنند.

چهارم؛ چرا مشارکت مردم در مدیریت محله‌ها کم است؟

پس از اینکه سعی کردیم وضعیت مشارکت در محله را شناسایی کنیم، به‌سراغ چرایی‌ها و دلایل رفتیم. یعنی اینکه «چرا مردم در مدیریت محله مشارکت نمی‌کنند؟» یا درست‌ترش اینکه «چرا مشارکت مردم در مدیریت محله کم‌رنگ است؟» یکی از اتفاقات جالب این بود که همۀ چرایی‌ها در محلات یکسان نبود. یعنی در یک‌جا مردم با «شورایاری» همکاری نمی‌کردند، یک‌جا با «شهرداری» و یک‌جا هم با «خودشان». برای اینکه بتوانیم دقیق‌تر بر سر دلایل صحبت کنیم تصمیم گرفتیم تا مسئله را مانند یک درخت ببینیم که تنه، ریشه و شاخه دارد. به‌سراغ تکنیک «درختِ مشکل» رفتیم. این تقریباً آخرین مرحلۀ کار میدانی ما بود. جایی که می‌خواستیم بفهمیم چرا مردم تمایل ندارند با ساختارهای رسمی‌تر همکاری کنند یا چرا رغبتی به مشارکت با خودشان در محله ندارند.

يكي از نشست‌هاي ما دربارة درخت مشكل با اهالي در یکی از آلاچيق‌های بزرگ پارك قيطريه و حوالي ساعت نُه شب شكل گرفت. بعد از حدود نيم‌ساعت گفت‌وگو دربارۀ ريشه‌هاي کم‌رنگ‌بودن مشاركت مردم، يكي از خانم‌ها علتِ مشارکت‌نکردن و همراهی‌نکردن مردم را خبرنداشتن مردم از اتفاقات پیرامونشان می‌دانست. می‌گفت اگر بدانند که چه اتفاقی می‌افتد، اتفاقاً می‌آیند و مشارکت می‌کنند. او برای نمونه گفت که احتمالاً افراد دیگر درون همان آلاچیق هم صحبت‌های ما را شنیده‌اند و کنجکاو شده‌اند، اما چون نمی‌دانند چه‌کاری اینجا صورت می‌گیرد، فرصت همراهی در انجامِ این تحلیل را ندارند. بعد از آن، برای اینکه نشان بدهد در عمل هم این واقعیت وجود دارد، از جا بلند شد و برای افراد دیگر ‌توضیح داد و از آن‌ها دعوت کرد که بیایند پای این تحلیل. نكتۀ جالب اين بود كه اكثر افراد نشسته در آلاچيق، از اين دعوت استقبال كردند و به نشست ما اضافه شدند. حتی يكي دو نفر از آن‌ها پس از پايان تحليل ابراز علاقه كردند كه در تحلیل‌های بعدي حضور داشته باشند و شمارۀ تماس خود را دادند تا آن‌ها را مطلع كنيم.

در حین انجام تحلیل درخت مشکل، تکرارشدن برخی از ریشه‌ها در محله‌های مختلف و در بین گروه‌های متفاوت نشان می‌داد که بعضی دلایل در کم‌رنگ‌شدن مشارکت اهمیت نسبتاً بیشتری دارند. «عدم توجه نهادهای عمومی و شبه‌دولتی به خواسته‌های مردم» یکی از ریشه‌هایی است که منجر می‌شود مردم به‌تدریج از درخواست خود صرف‌نظر کنند. مردم می‌گفتند یکی از عوامل مهمی که باعث کمرنگ‌شدن مشارکت مردم در ادارۀ محله می‌شود، دست‌به‌سرکردن مردم است: «زنجیری جلوی در پارک قیطریه وجود دارد که هر روز یکی از اهالی پایش به آن گیر می‌کند و زمین می‌خورد. من خودم پانصد تا امضا جمع کردم و بردم شهرداری که این زنجیر را جمع کنند اما فایده‌ای نداشت.»

ریشۀ پرتکرار دیگر این بود که «نهادهای عمومی معمولاً به تجربۀ افراد محلی توجهی نمی‌کنند». به‌عنوان مثال، از زمین‌های قیطریه نهری دولابی عبور می‌کند و در زمان احداثِ پل صدر، یکی از اعضای شورایاری به شهرداری هشدار می‌دهد که ممکن است یکی از پایه‌های پل به این نهر برخورد کند. با اینکه شورایاری بارها به شهرداری این نکته را گوشزد می‌کند، اما شهرداری ادعا می‌کند که مهندسان آن‌ها اندازه‌گیری‌های دقیق را انجام داده‌اند. بعد از اینکه پل احداث می‌شود، مردم به آن عضو شورایاری، اطلاع می‌دهند که باشگاه چمران و خانه‌هایشان دچار آب‌گرفتگی شده است. این موضوع توسط شورایاری به شهرداری منتقل می‌شود و نهایتاً محل قرارگیری پایه‌های پل تغییر می‌کند. این‌ها تنها بخشی از ریشه‌های مشارکت‌نکردن مردم در مدیریت محله است یا به‌عبارتی مشارکت‌نکردن مردم با نهادهای رسمی مدیریت محله است. به‌جز ریشه‌های درخت مشکل، اثرات این مشارکت‌نکردن هم در تحلیل‌های جمعی صورت‌گرفته با مردم بررسی شد.

به پایان آمد این دفتر

کار میدانی ما در چهار محله تا تابستان 96 ادامه داشت. نتایج این پژوهش میدانی در قالب سه جلد گزارش به مرکز مطالعات شهرداری تهران تحویل داده شد. بر اساس توافق اولیة پروژه، قرار بر این بود تا در گام آخر یافته‌های بخش نظری و یافته‌های میدانی با هم تطابق داده شود. هدف از این مرحله «پیداکردن راهکارهایی برای افزایش مشارکت مردم در مدیریت محله» بود اما با تغییراتی که بعد از انتخابات شورای شهر و به تبع آن در شهرداری و مدیریت مرکز مطالعات رخ داد، پروژۀ حدود یک سال متوقف شد تا تیم جدید مرکز در خصوص ادامه آن تصمیم‌گیری کند. در نهایت به‌دلیل به توافق‌نرسیدن بر سر روش‌شناسی پروژه با مدیریت جدید، این مرحله از پژوهشِ مدیریت محله ناتمام ماند.

در تابستان 97 از طرف مرکز مطالعات شهرداری تهران، پیشنهاد دیگری به موسسۀ ما ارائه شد که تجربه‌های کار میدانی و یافته‌های میدانی را در قالب کتابی ثبت کنیم. پیشنهادی که ما از آن استقبال کردیم و پس از چند ماه فرآیند تولید محتوا، خروجی آن در پاییز 97 با عنوان «در این کوچه‌ها آدم زندگی می‌کند» به این نهاد ارسال شد. هرچند با تغییرات مدیریتی دوبارۀ مرکز مطالعات شهرداری در نیمۀ دوم سال 97، سرنوشت انتشار این کتاب نامعلوم ماند. امیدواریم در سال‌های آتی مقدمات انتشار کتاب نیز فراهم شود و تجربیات و یافته‌های این پژوهش در دسترس عموم قرار گیرد.

اصول و شیوۀ عمل در این پروژه

ماحصل انجام یک پژوهش مشارکتی فقط یافته‌ها و تحلیل‌های به دست آمده نیست. بلکه فرایندی از شناخت، تحلیل و بازنگری جمعی است که در محله و در بین ساکنان و بازیگران مسئله تجربه شده است. در واقع فارغ از یافته‌های حاصل از پژوهش باید فرایند طی شده در پژوهش را نیز مدنظر داشت که به واسطۀ جامعه‌محور و مشارکتی بودن، خود می‌‎تواند بستر آغاز تحولاتی در محله باشد. این پژوهش در طول اجرای خود تلاش داشت به اصول روش‌شناسی مشارکتی پایبند باشد و در فرآیندی که طی کرد آنها را مد نظر قرار دهد. از همین رو در این پروژه تیم پروژه تلاش کرد تا بستری فراهم کند که جامعۀ مخاطب، خود دست به تحلیل بزند و با مقایسه کردن برنامه‌ها و اقداماتی که در محله رخ داده است معیارها و شاخص‌های مد نظر خود را برای مشارکتی یا غیرمشارکتی بودن کارها بیان کند و بگوید که چه چیزهایی باید مهیا شود و چه موانعی برداشته شود تا مردم در کارها و برنامه‌ها، خود را دخیل کنند. در این بخش به برخی از این اصول و شواهد و نشانه‌های آن در کار میدانی خواهیم پرداخت.

بصری‌سازی و گروهی کارکردن

یکی از چالش‌های کار با مردم این است که چگونه با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم چطور با آن‌ها تحلیل کنیم. هم‌فهم و هم‌کلام‌شدن دربارة موضوعاتی که می‌خواهند تحلیل شوند، مهم‌ترین نکتة ارتباط برقرار‌کردن است. بعضاً افراد بیرونی به‌دلایل مختلفی همچون نگاه بالا به پایین، ضعف در برقراری ارتباط، کمبود وقت و حوصله، بی‌اطلاع فرض‌کردن مخاطب یا متخصص دانستن خود، از ارتباط با مردم محلی طفره می‌روند یا سراغ کسانی را می‌گیرند که باسوادتر، سرو‌زبان‌دارتر و خوش‌برخوردتر هستند. اگر قرار است فرآیندی مشارکتی و دربرگیرنده طی شود، لازم است که شیوه‌هایی به‌کار برده شود که علاوه‌بر جلب اعتماد، بتواند هر کسی را با هر سن و سال و سطح سوادی درگیر خود کند. بصری‌سازی و گروهی کار‌کردن یکی از شیوه‌‌های این کار است. این یعنی تا جایی که ممکن است صحبت‌ها و تحلیل‌ها به‌شکلی فهمیدنی در جمع ثبت شود (نوشتاری یا غیرنوشتاری) به‌گونه‌ای که همة تحلیلگران بتوانند آن را مشاهده کنند. اگر این کار به‌شکل گروهی اتفاق بیفتد، باعث ایجاد هم‌افزایی و فهم مشترک از موضوع گفت‌وگو می‌شود. تکنیک‌ها و ابزارهای کار مشارکتی دارای چنین ویژگی‌ای هستند. یکی از تکنیک‌هایی می‌تواند این اصل را نمایندگی کند و مثال خوبی برای آن باشد، تکنیک نقشة اجتماعی است. در یکی از گزارش‌های تیم تسسهیلگری پروژه آمده است که:

در یکی از روزهای ابتداییِ پژوهش که بدونِ نقشه و صرفاً برای پیمایش میدانی به محله می‌رفتیم، در زمین بازی کودکانِ پارک فدک، با مردی گفت‌وگو کردیم که فرزندش مشغولِ بازی بود و خودش هم مراقب فرزندش دورتر از او ایستاده بود و او را نگاه می‌کرد. زمانی که ما با او وارد گفت‌وگو شدیم، مدام حواسش به فرزندش بود و به ما اعتماد نمی‌کرد و تصور می‌کرد که ما قصد داریم که حواسِ او را پرت کنیم و به فرزندش آسیبی برسانیم. این تجربه یک بارِ دیگر هم با شخصِ دیگری تکرار شد. اما زمانی‌ که با نقشة اجتماعی به همان زمینِ بازی کودکانِ پارک فدک رفته بودیم، بسیاری از والدینی که فرزندانشان مشغولِ بازی بودند، پای نقشه می‌آمدند و در تکمیلِ آن کمک می‌کردند. در واقع نقشه، وسیلۀ تعاملِ مناسبی میان ما و مردم و همچنین باعثِ اعتمادِ مردمِ محل، به ما بود.

دانشی که اینترنتی نیست!

در طول زمانی که در محله‌ها، مشغول تهیه نقشۀ اجتماعی با اهالی بودیم، افراد زیادی ما را به نقشه‌های آنلاین ارجاع می‌دادند؛ نقشه‌هایی که به‌دلیل عکس‌برداری هوایی از محله، دقت بیشتری از نقشۀ اجتماعی داشتند. رفته‌رفته که نقشۀ اجتماعی هر محله کامل‌تر شد، افراد کمتری تلاش کردند ما را با نقشه‌های اینترنتی آشنا کنند. نه به این خاطر که ما را از تلاشِ چندهفته‌ایمان در محله ناامید کنند. دلیل اصلی این بود که حالا روی نقشة اجتماعی جزئیاتی وارد شده بود که در هیچ نقشة آنلاینی، مشابه آن اطلاعات به‌چشم نمی‌خورد.

برای مثال، در محدودۀ «تپۀ قیطریه» که یکی از زیرمجموعه‌های محلۀ قیطریه است، اکثر خانواده­های ساکن از قومی مشترک (لُر) هستند و نام خانوادگی عمومِ آن‌ها گودرزی است. بیشتر ِکوچه‌هایش باریک‌اند. خانه‌­هایش کاملاً قدیمی و یک تا دو طبقه‌اند. تقریباً بافتِ دست‌نخورده‌ای دارد و اهالی آنجا می­‌گویند از قدیم به‌خاطر اینکه مارهای زیادی داشته، معروف به «تپه ماری‌­ها» بوده است. بعدها هم به‌­دلیل حضور اقوامِ لر به‌نام «تپه لرها» مشهور شد. دسترسی پیاده از تپه قیطریه به پارک قیطریه که در مجاورت آن است، توسط پلی امکان‌پذیر می‌شود که اهالی به آن «پل تمدن» می‌گویند و آن را روی نقشه هم نشان داده‌اند. به گفتۀ آن‌ها این پل، جهان سومی‌ها (اهالی تپه قیطریه) را به جهان اولی‌ها (ساکنان اطراف پارک قیطریه) وصل می‌کند.

یا در شهرک آپادانا که یکی دیگر از محله‌های هدف پروژۀ ما بوده است، بعضی فضاها وجود دارد که برای برخی گروه‌ها خاطره‌انگیز و مهم است که در نگاه اول به شهرک نمی‌توان به وجود آن­ها پی برد. «درۀ عشق» فضای پشت یکی از بلوک‌ها است که جوانان به آن اشاره کردند و روی نقشه هم نشانش دادند. فضای دیگری هم بین بلوک‌های 25 و 26 این محله بود که در میان برخی از اهالی به «محوطه» معروف است. این‌ها همه نمونه‌هایی از اطلاعاتی است که در نقشة اجتماعی به چشم می‌خورد و در هیچ نقشه اینترنتی‌ای دیده نمی‌شود.

وقتی مشارکت نمایشی می‌‌شود

تکمیل طیف مشارکت در پارک فدک به ما کمک کرد تا با وجه دیگری از مشارکتی‌بودن یا نبودن اقدامات نهادهایی چون شهرداری مواجه شویم. اهالی در پارک فدک مثال زدند که شهرداری پارک را برای معلولان مناسب‌سازی کرده‌، اما این موضوع، با نیازِ استفاده‌کنندگانِ پارک همخوانی نداشته است. چون تعدادِ معلولانی که در این پارک تردد می‌کرده‌اند، بسیار کم بوده است. یکی از اهالی گفت: «نمی‌دانم چقدر این کار نمایشی است یا چقدر واقعاً به‌درد معلولان می‌خورد. بیشتر معلولان محله، جانبازان هستند که اکثراً در آسایشگاه هستند و به پارک نمی‌آیند.» اشارۀ او به آسایشگاهی بود که در مجاورت پارک قرار داشت و محوطه‌ای چندهزارمتری با خدماتی رفاهی و درمانی در اختیار جانبازان محله قرار داده بود. علاوه‌بر این، یکی دیگر از اهالی گفت که: «چند روز پیش که با دخترم از روی این سنگفرش‌های معلولان حرکت می‌کردیم، دخترم پایش به این سنگفرش‌ها گیر کرد و زمین خورد.» درواقع او این موضوع را دلیلی برای این می‌دانست که مسئولان به نیاز استفاده‌کنندگان از پارک (که بیشتر از معلولان، کودکان هستند) توجه نمی‌کنند.

اهالی دربارۀ آن پروژه می‌گفتند که این کار به‌دردِ مخاطبانش نمی‌خورد و شهرداری برای مناسب‌سازی، حتی وضعیتِ معلولان را هم در نظر نگرفته است. آن‌ها این موضوع را دلیلی برای این می‌دانستند که شهرداری برای انجامِ پروژه‌هایش از مردم نظرخواهی نمی‌کند و تنها به فکرِ تمام‌کردنِ پروژه‌ای است که ظاهرِ خوبی دارد؛ نه آنکه واقعاً چقدر به نفعِ اهالی و چقدر به ضرر اهالی است.

در مثالی مشابه در نازی‌آباد نیز وقتی مشغول انجام تحلیل میدان‌نیرو با گروهی از نابینایان بودیم، به استفادۀ نمایشی و ظاهری از مشارکت برخورد کردیم. یکی از عوامل سوق‌دهندة اهالی به مشارکت که نابینایان به آن اشاره کرده بودند، اطلاع‌رسانی و تبلیغات درست بود. در توضیح بیشتر این عامل سوق‌دهنده، یکی از اعضای انجمن نابینایان که در جریان مناسب‌سازی پارک بهمن بوده است، از جمعی که در دفتر انجمن فرهنگسرای بهمن می‌پرسد: «اینجا کسی می‌داند پارک بهمن را برای معلولان و نابیناها مناسب‌سازی کرده‌اند؟» که با سکوت و جواب منفی باقی همراه می‌شود.

این در حالی است که بوستان بهمن درست در کنار فرهنگسرای بهمن قرار داشت و در هفته افراد زیادی به کلاس‌های انجمن نابینایان در فرهنگسرای بهمن می‌رفتند. فردی که این سؤال را از بقیه پرسید، در ادامه گفت: «وقتی هیچ نابینایی خبر ندارد که پارک را برای نابینایان مناسب‌سازی کرده‌اند، به چه دردی می‌خورد؟ آیا فقط می‌خواهند که باقی مردم خط‌های زرد پارک را ببینند و از شهرداری برای مناسب‌سازی تشکر کنند؟»

درخت مشکل سه‌بعدی

تکنیک درخت مشکل در محلۀ نازی‌آباد از نظر ظاهری تفاوت‌هایی با همین در دیگر محله‌ها داشت. دلیل اصلی این بود که در این محله گروه نابینایان جزء تحلیل‌گران درخت مشکل بودند. ما برای ارتباط راحت‌تر نابینایان با این تکنیک از ابتدا تصمیم گرفتیم از شکل‌های دایره برای اثرات و مستطیل برای ریشه‌ها و نیز کاموا به‌عنوان خطوط اتصال‌دهندۀ این ریشه‌ها و شاخه‌ها استفاده کنیم. اتفاق جالب این بود که در طی انجام تحلیل درخت مشکل در انجمن نابینایان، هنگامی که همسر یکی از نابینایان به‌همراه مادر یکی دیگر از مراجعان مشغول گفت‌وگو با ما و انجام تحلیل بودند، یکی از آن‌ها پرسید: «چرا به‌جای کاموا با مداد خط نمی‌کشید که مجبور نباشید هی بچسبانید و وقتتان گرفته شود؟». پرسشی که توسط خانم دیگری که همراه تحلیل بود پاسخ داده شد: «با کاموا بهتر است. سه‌بعدی است و بچه‌ها راحت‌تر می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند.»

درخت مشکل سه بعدی برای نابینایان اهالی نازی آباد
مشارکت به‌شیوۀ خودشان

در روند انجام تکنیک‌ها، اهالی به روش‌های متفاوت و مختص به خودشان در تحلیل جمعی شرکت می‌کردند. به‌عنوان مثال، در مراحل اولیه و هنگام انجام تکنیک نقشۀ اجتماعی، در محله‌های مختلف پیش آمده بود که مردم خودشان کاغذ بیاورند و کروکی محله را (یا بخشی از محله را) بکشند و به باقی مردم نشان بدهند تا تکمیل نقشه با سرعت بیشتری پیش برود. زمانی دیگر در محلۀ قیطریه، خانمی پای نقشه آمده بود و دربارۀ بخشی از اطلاعات محله‌شان تردید داشت؛ به خانواده‌اش تلفن کرد و از پشت تلفن او دخترش او را راهنمایی کرد تا اطلاعاتش را وارد نقشه کند. یا زمانی که نقشه را در نازی‌آباد و مقابل لباس‌فروشی‌های میدان بازار دوم پهن کرده بودیم، یکی از مغازه‌داران، گردگیر دستی (چوب‌پرش) را آورده بود تا با آن برگ‌های خشک را از روی نقشه بردارد و آن را تمیز کند. یا روزی دیگر، زمانی که نقشۀ اجتماعی را حوالی ظهر در ضلع جنوبی میدان بازار دوم در نازی‌آباد پهن کردیم، چند مدرسه‌ای که در شمال میدان واقع شده بودند، تعطیل شدند و تعداد زیادی از دانش‌آموز در مقطع دبستان و راهنمایی به‌سراغ ما آمدند. هرکدام از دانش‌آموزها اطلاعات مربوط به اطراف محل زندگی خود را در نقشه منعکس می‌کردند. چندنفری هم سعی می‌کردند با پرس‌وجو از بزرگترهایی که اطراف نقشه بودند، خانه و محل زندگیشان را پیدا کنند. یکی از کودکان که ابتدا پای نقشه آمده بود و سپس رفته بود، پس از یک ربع دوباره به‌سراغ نقشه آمد. به همکلاسی‌هایش گفت: «رفتم کیفم را گذاشتم خانه و برگشتم.»

درواقع می‌توان گفت که شیوۀ عمل ما در محله، طوری بود که هر یک از افراد، با هر روشی که بخواهند می‌توانستند در تحلیل موجود شرکت کنند. این رویکرد در شیوۀ عمل، باعث می‌شود که اهالی نقشه‌ها و تکنیک‌ها را برای خودشان بدانند و بهتر بتوانند در آن شرکت کنند. در محلۀ آپادانا، زمانی که نقشۀ اجتماعی در حال انجام بود، خانمی که در تکمیل نقشه‌ها بسیار فعال بود، پیشنهاد داده بود که نقشه را بر سر درِ ورودی شهرک نصب کنند.

جامعۀ محلی از عهده‌اش برمی‌آید
انجام تکنیک نقشۀ اجتماعی در یکی از میدان‌های محلۀ نارمک

در یکی از جلسه‌های مجمع عمومی آپادانا که ما حضور داشتیم، گفت‌وگویی بین یکی از خانم‌های ساکن شهرک و مسئول دفتر فاز به‌وجود آمده بود. خانم ساکن محله دربارۀ آبیاری فضای سبز شهرک می‌گفت: «کسی را که برای آبیاری فضای سبز انتخاب کرده‌اید، وقت نمی‌کند به تمامِ شهرک برسد.» پیشنهاد می‌داد که شیوۀ آبیاری فضای سبز شهرک را قطره‌ای کنند. مسئول دفتر فاز از ایشان پرسید: «شما چه دانشی در این زمینه دارید؟» و خانم ساکن محله پاسخ داده بودند که: «من 37 سال هست که در این محله زندگی می‌کنم؛ ولی شما فقط شش سال است که مدیر اینجا شده‌اید. من حتی اگه بی‌سواد هم باشم، بیشتر از شما می‌دانم چه کار باید کرد.»

برای آنکه بتوانیم با مردم تحلیل گروهی انجام دهیم، اولین موضوعی که باید به آن باور داشته باشیم، این است که «آن‌ها از عهدۀ تحلیل شرایط زندگی خودشان برمی‌آیند». این دیدگاه، معمولاً دیدگاهی است که مخصوصاً در میان مسئولان مغفول مانده است؛ برای مثال مدیر سرای محله در نازی‌آباد، زمانی که برای تولید نقشۀ اجتماعی به سرای محلۀ نازی‌آباد رفته بودیم، گفتند که این نقشه از اساس غلط است و بهتر است که آن را فراموش کنیم و نقشه‌ای از نو تهیه کنیم؛ نقشه‌ای که خیابان‌ها بر اساس نقشه‌های جی.پی.اس[1] مشخص شده باشند و مردم روی نقشه تنها خانه‌ها و مکان‌ها را نشان دهند. حتی ایشان پیشنهاد دادند که هزینۀ چاپ و کاغذ را می‌توانند تقبل کنند و به ما می‌گفتند که: «اگر این کار را کنیم، نقشه بسیار دقیق‌تر می‌شود.» این صحبتِ مدیر سرای محله، نمایانگر عکس این موضوع بود؛ ایشان معتقد بودند که مردم از عهدۀ تولید نقشه برنمی‌آیند.

انجام تکنیک نقشۀ اجتماعی در یکی از میدان‌های محلۀ نارمک

پاسخ به چند پرسش دربارۀ پروژۀ مدیریت محله   

این پژوهش چگونه می‌تواند به ایجاد تغییر در رویکرد نهادهای رسمی مانند شهرداری نسبت به مشارکت شهروندان در ادارۀ شهر کمک کند؟

صرف نظر از نتایج تحلیل‌های صورت‌گرفته در محلات، این «شیوه» و «فرایند» پرداختن به موضوعات است که در این پروژه اهمیت پیدا می‌کند. ما باور داشتیم شیوۀ عمل ما می‌تواند روی نتایج به‌دست‌آمده اثرگذار باشد. به همین دلیل یکی از تلاش‌های ما در ابتدای کار این بود که با مدل و شیوۀ عمل متفاوت‌تری از رویه‌‌های معمول به دغدغۀ موجود پاسخ دهیم. یعنی اینکه برخی از رویه‌های موجود برای پاسخ به پرسش‌ها را معکوس کنیم. به‌همین خاطر بود که تلاش کردیم انجام پژوهش به‌شکل مشارکتی اتفاق بیفتد. در این شکل از پژوهش این سوالات محوری وجود دارد که: «مسئله را چه کسی و چگونه تعریف می‌کند؟»، «چه کسی و چگونه به آن پاسخ می‌دهد؟» و «راه‌حل‌ها توسط چه کسانی و چگونه مطرح می‌شوند؟» رویۀ معمول در انجام پژوهش‌ها این است که بیرونی‌ها یا متخصصین مسئله را تشخیص می‌دهند و خود راه‌حل‌هایی را برای پاسخ به آن طراحی می‌کنند. اما برای ما مهم بود که چه کسانی محور تحلیل‌ها و گفت‌وگوها قرار می‌گیرند و چه نقشی در فرآیند بازی می‌کنند. از آنجایی که در پژوهش مشارکتی، بهره‌مندان اصلی یک جریان می‌بایست در مرکز توجه و انجام تحلیل‌ها باشند، ساکنین محلات برای ما اولویت و اعتبار بیش‌تری نسبت به متولیان و متخصصین شهری پیدا کردند.   

تحلیل طیف مشارکت اتفاقات محلی با مدیران محلۀ نازی آباد

دغدغۀ محوری این پروژه این بود که چرا مردم در مدیریت محلات مشارکت نمی‌کنند. پاسخ به این مسئله می‌تواند هم از نگاه متولیان شهری و هم از نگاه مردم صورت بگیرد. به‌واسطۀ محورقرارگرفتن تحلیل شهروندان در پاسخ به دغدغۀ پروژه، فهمیدیم که نگاه آن‌ها نسبت به مشارکتی‌بودن یا نبودن یک کار با نگاه رسمی نهادهایی چون شهرداری، تفاوت‌های معناداری دارد. به‌عنوان مثال از نگاه مدیران، «عدم استقبال و حضور شهروندان» در پروژه‌هایی که توسط شهرداری تعریف و اجرا می‌شود، یکی از ریشه‌های کمرنگ‌بودن مشارکت مردم و همراهی‌نکردن آن‌ها در ادارۀ محلات است؛ اما برای مردم «عدم اطلاعشان از فرایند اجرای کار و دخیل‌نبودن در طراحی و اجرای کار»، عاملی است که آن‌ها را از مشارکت بازمی‌دارد.

پرداختن به این ریشه‌ها و محورقراردادن هریک از آن‌ها، راه‌حل‌ها و اقدامات متفاوتی به‌همراه خواهد داشت. به‌عنوان مثال اگر ریشۀ «عدم استقبال و حضور شهروندان» در اولویت اقدامات قرار گیرد، برای افزایش مشارکت، برنامه‌هایی همچون ترویج، آموزش و فرهنگ‌سازی برای شهروندان در دستور کار قرار می‌گیرد تا آن‌ها در برنامه‌های تعریف‎‌شدۀ شهرداری حضور پررنگ‌تری پیدا کنند. از طرفی اگر ریشۀ «مطلع‌نبودن مردم و دخیل‌نبودنشان در طراحی و اجرای اقدامات» در اولویت باشد، اقداماتی در راستای شفافیت و اطلاع‌رسانی فرایند انجام کارها و دخیل‌کردن شهروندان در مراحل مختلف کار صورت می‌گیرد. این مثال نمونۀ خوبی است که تغییر رویه در شیوۀ عمل، چگونه می‌تواند در تعریف برنامه‌ها و اقدامات تأثیر بگذارد.

بنابراین صرف نظر از تحلیل‌های صورت‌گرفته که خودِ آن‌ها می‌تواند سرنخ‌هایی برای تعریف اقدامات در محلات بدهد، روش انجام پژوهش می‌تواند به‌عنوان یک نمونۀ پرداختن به مسائل مورد استفاده قرار گیرد. لازمۀ این اتفاق، تغییر رویه‌ها و معکوس‌کردن جریان‌های متداول است. بنابراین بازگشت به پرسش‌های مطرح‌شده در ابتدای این بخش اهمیت پیدا می‌کند؛ اینکه «چه کسی مسئله را تعریف» و «چه کسی راه‌حل‌هایی را برای پاسخ به آن» طراحی می‌کند. بر همین اساس اگر نهادهای رسمی چون شهرداری به‌جای تمرکز روی تدوین بخش‌نامه‌ها و دستورالعمل‌های یکسان برای پاسخ به مسائل پیش رو، نقطۀ تمرکز و توجه خود را بر روی بهره‌مندان اصلی جریانِ‌ ادارۀ شهر برگردانند، می‌توان امیدوار بود که با کمک جامعۀ هدف خود به راه‌حل‌های متنوع و محلی برای پاسخ به مسئله‌ها برسند.

تحلیل طیف مشارکت اتفاقات محلی با مردم محلۀ نازی آباد
یافته‌های ما از این پژوهش مشارکتی چه بود؟

در مراحل مختلف پژوهش، ما در کار میدانی به یافته‌های متنوعی ‌رسیدیم. اما در این‌جا و برای مرور سعی می‌کنیم بخشی از مهم‌ترین یافته‌ها را در سه محور خلاصه کنیم.

اول؛ یافته‌هایی دربارۀ ساختار مدیریت محله:

  • درون بافت محله‌ها تنوع و گوناگوني وجود دارد و ساختار فعلي مديريت محله با اين تنوع سازگاري ندارد. در واقع ساختار مديريت محلي ظرفيت تنوع را ندارد و نمي‌تواند پاسخگوي تنوع محلي موجود باشد و خدمات مورد نياز آن‌ها را فراهم كند. براي مثال از ديد ساكنان، نيازها و شيوۀ ادارۀ هزاردستگاه در محلۀ نازي‌آباد با ساير نقاط محله متفاوت بود و يا در محلة قيطريه با وجود دو بافت كاملاً متفاوت سنتي و مدرن، سراي محله فكري به حال اين موضوع نكرده بود و نمي‌توانست بخش‌هايي از محله را جذب فعاليت‌هاي خود كند.
  • متولی چه کسی است، و همکار چه کسی؟ نهادهای رسمی خود را متولی می‌دانند و انتظار دارند مردم محلی همکاری کنند. در واقع، پروژه‌ها، پروژه‌های آن‌ها است و از مردم انتظار می‌رود که همراهی کنند. در حالی که بهترین و مؤثرترین موقعیت‌ها زمانی شکل می‌گیرد که مردم خود را متولی بدانند و به عنوان متولی به رسمیت شناخته بشوند و نهادهای رسمی آمادگی منطبق‌کردن خودشان با آن‌ها را داشته باشند. در آن‌صورت نهادها، تسهیل‌کنندۀ مشارکت مردم در امور خودشان هستند.

دوم، یافته‌هایی دربارۀ معیارهای مشارکتی‌بودن یک کار از نگاه مردم و متولیان

برای اینکه بتوانیم بگوییم مردم و در مقابل، مدیران در این چهار محله به‌طورکلی به‌دنبال چه معیارهایی برای مشارکت هستند، تفاوت‌ها و شباهت‌های معیارهای مردم با مردم و مدیران با مدیران در چهار محله بررسی شد. در مرحلۀ بعد مقایسۀ معیارهای مشارکتِ مردم و مدیران در هر محله به تفکیک انجام گرفت.

  • «حضور مردم در مراحل مختلف کار» دربرابر «اعلام موافقت با انجام یک پروژه»:

یکی از معیارهای مهمی که برای مشارکت، در بیشتر محله‌ها بر آن تاکید شد، «همراهی مردم در اجرا یا پیگیری» یک پروژه است. برای مثال در محلۀ قیطریه، زمانی بیش‌ترین میزان مشارکت از نظر اهالی حاصل می‌شود که خودِ مردم برای پیگیری یک اتفاق اقدام کنند. اما در مقابل برای مدیران، معیار مشارکتی‌بودنِ یک اتفاق «میزان رضایت اهالی از پروژه» یا «اعلام موافقت مردم با انجام یک پروژه» است. مدیران محلی در نازی‎آباد، در مقایسۀ چهار پروژۀ شهرداری، معتقد بودند پروژۀ اصلاحات میدان بازار دوم، مشارکت کم‌رنگ‌تری در مقایسه با بقیه داشته، چون اعتراضات زیادی از سمت مردم و نماینده‌های آن‌ها در شورایاری نسبت به پروژۀ عمرانی میدان بازار دوم صورت گرفته است.

  • ·        «واگذارکردن کار به افراد با توانایی‌های مختلف» دربرابر «همگانی‌بودن یک اتفاق»:

برای مردم مهم این بود که یک اتفاق، فارغ از تعداد افراد درگیر، گروه‌های مختلف سنی را نیز دربربگیرد. معیارهای دیگری مثل «واگذار کردن بخشی از کار به افراد مختلف با توجه به توانایی‌هایشان» که در محله‌های نازی‌آباد و قیطریه توسط مردم به عنوان معیار مشارکت گفته شد، نیز هم‌عرض معیار قبلی است.

در مقابل اما مدیران محلی، «همگانی بودن» یک اتفاق را معیاری برای مشارکتی بودنِ آن می‌دانستند. برای مثال از نظر مدیران محلۀ نارمک، مشارکت در رویدادهای ورزشی نسبت به جلسات قرآن‌خوانی اتفاق مشارکتی‌‎تری به حساب می‎آید، چون به‌نسبت همگانی‌تر است.

سوم؛ یافته‌هایی دربارۀ چرایی کمرنگ‌بودن مشارکت مردم در مدیریت محله

  • مطلع‌نبودن از جزئیات کارهایی که نهادهای مسئول انجام می‌دهند

 مردم عقیده داشتند که مسئولان به آن‌ها دربارۀ تصمیماتشان خبر نداده و کار خودشان را انجام می‌دهند. از نظر آن‌ها برای همۀ اتفاقاتِ محل باید رسانه‌ای برای اطلاع‌رسانی وجود داشته باشد. یکی از انتقاداتی که از نظر اهالی شهرک آپادانا متوجه عملکرد دفاتر فاز شهرک، به‌عنوان یکی از گروه‌های ادارۀ کنندۀ آن، می‌شد این بود که دفاتر فاز گزارش دقیقی از عملکرد‌هایشان به آن‌ها نمی‌دهند. وقتی هم که آن‌ها ندانند دفاتر فاز چه عملکردی دارد، دیگر حضور در مجمع و یا همکاری با آن‌ها معنایی پیدا نمی‌کند.

  • نهادهای عمومی از تجربه‌های افراد داوطلب توجهی نمی‌کنند

در هر محله گروه‌ها یا جمع‌هایی از اهالی حضور داشتند که حاضر بودند به‌شکل داوطلبانه فعالیت‌هایی انجام دهند، اما چون در ساختار ازپیش‌تعریف‌شدۀ سرای محله جایی پیدا نمی‌کردند، عموماً به مرحلۀ اجرایی‌شدن نمی‌رسیدند. به‌عنوان مثال گروهی از خانم‌های قیطریه بودند که برای فعالیت‌های خیریه، به‌دنبال جایی برای فروش محصولات خانگی خود می‌گشتند. آن‌ها برای اجارۀ زیرزمین سرای محله اقدام کرده بودند، اما هردفعه به بهانه‌ای دست به سر می‌شدند.

  • نهادها متعددند، مردم نمی‌دانند برای کدام مشکل باید به کدام مراجعه کنند

هنگامِ تکمیل درخت مشکل، اهالی، ارتباط‌نداشتنِ نهادها با مردم را یکی از ریشه‌های کم‌بودنِ همکاریشان با نهادها می‌دانستند. وقتی پرسیدیم چرا فکر می‌کنید که مردم با نهادها ارتباط کمی دارند، اشاره کردند که متولی هر کاری معلوم نیست و مثلاً ما نمی‌دانیم که برای هر کدام از مشکلاتمان نزدِ کدام یک از مسئولان باید برویم.

در این پژوهش مشارکتی چه خلأیی احساس می‌شود؟ چگونه می‌شد به آن پاسخ داد؟

بخش مهمی از فلسفۀ پژوهش مشارکتی این است که جامعۀ محلی قدرت تحلیل مسائلشان را می‌توانند پیدا کنند و خود برای بهبود محیط زندگی‌شان دست به کار شوند و راه‌حل‌هایی را پیشنهاد دهند. ما در این پژوهش به‌دلیل تغییر و تحولات مدیریتی در مرکز مطالعات شهرداری تهران و عدم موافقت با ادامۀ پروژه، به قسمت پایانی آن که شامل تدوین راهکارهایی از سوی شهروندان برای پررنگ‌تر شدن مشارکت‌شان در محله می‌شد، نرسیدیم. علاوه بر این یکی از خلأهای دیگری که در این پژوهش مشارکتی وجود دارد این است که فرصت به‌اشتراک‌گذاری یافته‌های پژوهش با اهالی محله‌ها به‌وجود نیامد. اگر این فرصت وجود داشت، احتمالاً می‌توانستیم به راه‌حل‌هایی ازسوی جامعۀ محلی، برای افزایش مشارکت مردم در ادارۀ محلات برسیم. اگر این راه‌حل‌ها از دل جامعۀ محلی بیرون می‌آمد می‌شد مبتنی بر آن‌ها پروژه‌ها یا اقداماتی را با کمک مردم تعریف کرد که توسط خود آن‌ها به اجرا درمی‌آمد و محک زده می‌شد. از طرفی این امکان وجود داشت تا برای رسیدن به فهم مشترک بستری برای تحلیل جمعی بین مردم و مدیران شکل بگیرد تا معیارهای مشارکتی‌بودن یک کار، با آنها به اشتراک گذاشته شود و اقدامات محلی با این معیارها ارزیابی شوند. به دنبال این اتفاق می‌توانستیم امیدوار باشیم اقدامات اصلاحی مورد نیاز در برنامه‌ها و عملکردها را مبتنی بر این تحلیل جمعی مشاهده کنیم.

یادداشت‌هایی از تیم پروژه

یادداشت‌های تیم این پروژه را می‌توانید در لینک‌های زیر ببینید:

کاربری مسکونی و نمای آجری

صداهایی که کمتر به گوش می‌رسند

پس آدم‌های این شهرک کجان؟


[1]  GPS